چند وقتیه گردنم اذیت میکرد و حدس میزدم دیسک باشه و حدسم درست از اب دراومد و باید از کلار گردنی سافت استفاده کنم .
که نمیکنم !!
فکر میکنم هشت متوجه قضایا شده باشه و به همین دلیل داره این ادا ها رو درمیاره .
نمیتونم وصف کنم چقدر ناراحت و دپرس و خستم .
نمیدونم این فاز افسردگیم چقدر طول میکشه اما امیدوارم زیاد نباشه و زندگیمو مختل نکنه .
احساس میکنم چیزی از دنیا نمیخوام ، امید به زندگیم صفره .
خودمو واسه هر چیزی اماده کردم ... .
فکر میکنم اونجایی که برگشتم و به خدا گفتم هشت رو هم بگیر من چیزی واسه خودم نمیخوام رو شنیده و زیادی جدی گرفته !
البته سر حرفم هستم .
یه انرژی مثبت غلیظ میخوام ، شادی و خنده های از ته دل .