هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

نکبتی

مثلا بفهمی هیچوقت هفت سابق نمیشی .

یا مثلا زندگی خیلی پوچه .

و کلی مثلا های دیگه که حسش نیست بنویسم و هست .

یعنی میشه همه چی درست شه و من از این وضع نکبتی دربیام ؟!

نظرات 8 + ارسال نظر
نل 1396/09/30 ساعت 05:50 http://girlred.blogsky.com

سلام.ببخش یک سوال احمقانه داشتم..این استرسها منو به چه فکرهایی وادار نمیکنه:-(

من ماه پیش ۲ روز به عادت ماهیانه ام.رابطه داشتم.شک کردم که ایا مایع منی روی واژن ریخت یا نه.
با این حال(که احتکال ۵٪ میدادم)قرص اورژانسی لوونورژسترل با دمیترون خوردم.
یک هفته پریودیم عقب افتاد.
یعنی به جای ۲۴ ابان. ۳۰ آبان پریود شدم.یکی دو روز قبلش لک بینی داشتم.بعد اتمام ۷روز پریودی هم لک بینی داشتم.
۲۴ این ماه هم رابطه داشتم.و مطمینم اینبار اتفاقی نیفتاد.
با این وجود ۳۰ ام‌هست و من پریود نشدم.

حالا از کجا فکر بارداری به مغز من خنگ خطور کرده نمیدونم!
شاید از سر بیخوابی اومدم چندتا علائم بدنیمو سرچ کردم و رسیدم به بارداری...
از آبانماه سر و بدنم میخاره بصورت شدید و خفیف(که من گفتم شاید گرمیم کرده)
نوک سینه هامم یک ماهی هست که تقریبا خارش داره.و البته توی تایم تخمک گذاری و این سه روز بیشتر شده.
لثه امم که دچار التهاب شده.
واژنمم درد میکنه و خارش داره.
حدود ۲۰‌روزیه حالت نفخ دارم.



حالا هرکدوم از اینها رو همینجوری جدا جدا سرچ میکردم و دنبال علتش بودم.یک علتش میشد بارداری:|

مگه ممکنه؟؟؟؟؟
دخول که اصن نیس.مایع منی هم اگهههه ریخته باشه یا حتی پیش اب..ورودی واژن نریخته..
این علائم چی میگه؟؟
خب الان تاخیر پریودی اون ماه و این ماه میگم علتش همون خوردن قرص هورومونی هست.بنظرت خارش و (علایم دیگه)میتونه علت این قرص باشه؟

میدونی این یهویی بیدار شدن و دل آشوبه ای که اومده سراغم نمیدونم علتش چیه...میشینم چرت و پرت فکر میکنم...
بنظرت برم آزمایش بدم؟
خل شدم هفت....

نل 1396/09/30 ساعت 05:59

اینم بگم که اینبار یعنی ۳۰آبان که پریود شدم.دردی وحشتناک داشتم...خیلی وقت بود همچون دردی تجربه نکرده بودم.
این مدت سینه هامم سنگین شده بود.

یک رابطه مسخره...یک بیخوابی شبانه...منو دیونه میکنه امشب..

کلا قاطیم.ببخش

نل 1396/09/30 ساعت 09:44

میگم ک خل شدم....
۱ساله کاملا منظمه.
استرس و اب و هوا خیلی زیاد تأثیر میزاره:-(

Trane fn 1396/09/30 ساعت 10:26

سلام خانوم دکتر خوبید؟یعنی جناب هشت هنوز همون شکلی هستند؟ تصمیمی نگرفتید؟اخه تا کی اینجوری میخوان ادامه بدن

پریسا 1396/09/30 ساعت 10:57 http://roga2.blog.ir

ای بابا.
همه چیز درست میشه تموم میشه این روزا.

مخمور 1396/09/30 ساعت 12:11 http:// mastoori.blogfa.com

هفت عزیزم
نمی دانم مشکل چیست و چرا حالت بد است اما می دانم که
به صفای دل رندان صبوحی زدگان
بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند
از خداوند می خواهم آرامش را بر دل خودت و خانواده ات نازل کند تا از این شرایط به آسانی بگذرید و مشکلتان هم حل شود

چقدر چسناله میکنی جدیدا.چه اتفاقی رخ داده؟چی شده؟اگه بچه بازی در میاره عوضش تو محکم باش و با تحکم باهاش حرف بزن،هر وقت میبینی اون محکم شده و رئیس بازی میکنه تو کوتاه بیا.مردها همه بنده محبت هستن و کیرشون.ببین چی شده؟
اگر که ازدواج کردین و عقد کردین و اسمتون رفته تو شناسنامه همدیگه که هیچ،اما اگر نامزدی ساده هست و میبینی خیلی عنه طرف بزن در کونش و ردش بکن.
در هر صورت هیچ مشکل نیست که حل نشه.
صلوات

صحرا 1396/09/30 ساعت 17:14

آره میشه به شرطی اینقدر سخت نگیری. من وقتی پستاتو میخونم یه حجم زیادی فشار، استرس و سختگیری حس می کنم. نفس عمیق بکش. زندگی همین شکلیه دیگه قرار نیست همش یه شکل باشه. بالا و پایینی ها جزءشه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد