هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

جینگول

ننش اومده به هشت میگه چقدر لاغر شدی مامان :/ 

سلیطه خانوم :/ 

میشستی بچتو جمع و جور میکردی لاغر نشه والا :/ 

هشت هم گفت نمیخوام چاق بشم یکم رژیم گرفتم (دروووووغ مثه ... میخوره) 

منم گفتم تو رژیمی ؟! دو بشقاب عدس پلو رو کی خورد پس ؟! :)) 

ریسه رفت از خنده :)) و من چقدر میمیرم برای وقتی که میخنده.

از رفتار مامانش خوشم نیومد مثلا میخواس بگه این مدت که من نبودم تو باید براش غذا درست میکردی !! هرچند خودش میدونه من خودمم بیمارستان بودم اصلا نبودم . شاید منظورش این بوده مامانت باید دعوتش میکرد یا هر روز براش غذا میفرستاد که اصلا مامانم از این اخلاقا نداره :/ دعوتشو میکنه اومد که قدمش‌ روی چشم نیومد غذا براش نمیفرسته !!

عن خانومو ببینا :/

اتاق هشت امن نیست یعنی دید داره راحت نیستم زیاد .

اصلا وقتی مامان باباش هستن ترجیح میدم مثل مهمون لباس بپوشم انگار اومدم مهمونی .

دلم میخواد لباسایی که میخوام بپوشم :( یه بافت خوشگل خریدم با یه ساپورت جینگول که با هم بپوشمشون :( لباسای جذب دوس دارم بپوشم :( 

خب یکم درک داشته باشین من میخوام جینگول باشم عاقا نمیذارن :( 

بعد رفتارمونو ندیدی :)) مثل خواهر و برادراس هیچ چیز خاصی نمیگیم که بخواد سانسور بشه . تعریف های خانوادگی .

توی اتاق هم که میریم درب اتاق بازه اون روی تختش میشینه یا دراز میکشه با گوشیش بازی میکنه ، من روی صندلی میز کارش و با هم حرف میزنیم یا خیلی بخوام خلاف سنگین کنیم کنار هم روی تختش میشینیم با لپتاپش فیلم میبینیم .

مامانش اینا بنده های خدا میرن سالن پذیرایی میشینن جلوی تی وی میحرفن با ما کاری ندارن ولی خب اگه بیان طرف اشپزخونه یکم دید داره .

خوشم نمیاد در اتاقشو ببنده انگار داریم چیکار میکنیم . (اکثرا موقع خوابیدن درب رو میبندیم)

یه بار انقدر رفتارم رسمی بود در اتاقشو بست و محکم بغلم کرد و گفت اینجوری که پیشش باشم ولی نتونه بغلم کنه دلتنگیش بیشتر میشه و نمیتونه صبر کنه تا موقع خواب .

 حالا جدیدا بعد از شام ، هشت میره توی اتاق در رو میبنده ، منم بعد از اینکه کمک میکنم همه چیز رو مرتب کنیم مامانش میوه و تنقلات میده بهم میرم توی اتاق لباسامو عوض میکنم و لباسای جینگول میپوشم و دیگه هر غلطی دوس داشتیم میکنیم .

حالا الانم منتظرم همش شام بخوریم بریم پیش هم باشیم ^_^ حال بهم زن و چندشم خودتونید ^_^ 

تموم شو لعنتی

فک کنم این چند روز چیزای گرم و تند خورده :/

جو ، جو عاشقانه س و هوام که پاییزیه ، رستاکم که اهنگ جدید معرکه خونده و حسابی جون میداد برای بودن کنار یار .

گفته بودم از ناراحتی بقیه خیلی ناراحت میشم انگار برای خودم پیش اومده حتی شخصیت فیلم یا کتاب .

این عاشقانه بودن بیش از حد منو یاد دوستم میندازه :( من اینجا یکیو دارم که ازم بپرسه شام دوس دارم با اون باشم ؟! یکی هست دوستم داشته باشه عاشقم باشه ، تا چند وقت پیش اونم یکیو داشت :( حالا در وخیم ترین حالت ممکنه .

کاش میشد برم پیشش ، هرچی زنگ میزنم ج نمیده فقط تلگرام یکی درمیون جواب میده .

ادم احمقی نیست خدا رو شکر که فکر های ناجور به سرش بزنه .

امروز هم تب و لرز کرده بوده آف کرده .

میگه من عروسیش میرم حتی اگه دعوت نداشته باشمم میرم .

بهش میگم برای ورود کارت دعوت ازت میخوان . میگه یکی گیر میارم من باید برم :( 

نکنه دعوتش کنه ؟! خیلی بعیده اما امیدوارم همینطور بعید بمونه و دعوتش نکنه .

میایم دلداری بدیم چی بگیم ؟! از همین حرف های کلیشه ای؟!

از دور وایسادیم میگیم لنگش کن !

چند روز پیشا فائزه (همون دوستم که گوشیش خراب شد) بهش گفت بابا خودمونو نگاه نکن کاری باری نکردیم ما بچه مثبت بودیم الان این بچه های سیزده ساله هم دیگه دختر نیستن .

دوستم زد زیر گریه :(  ناراحت شد که ما از ناراحتیش و دل شکسته بودنش همچین برداشتی کردیم . هشت سال از عمرشو قلب و روحشو و جسمشو گذاشته بود برای دوست پسرش :(

هشت سال یه عمره :(

خدایا خودت بخیر بگذرون ، خودت رحم کن بهمون .خودت همه چی رو درست کن این قائله رو ختم کن .


ده صبح

مثلا ساعت ده صبح بهت بگن یکی باهات کار داره بدو برو ، تو هم فکر کنان که یعنی کی میتونه باشه خرامان خرامان و متعجب بری پایین و ببینی یه اقای قد بلند خوشتیپ نشسته روی صندلی های نزدیک پذیرش :))

ذوق زدگی بی نهایت :)) بهت بگه برات شکلات خریدم ^_^

مقنعتو درست کنه بگه چه خبره موهات این همه بیرونه :))

بعد انقدر خوش بگذره که اون دقیقه جزو عمرتون حساب نشه.

ظهر اس بده کی بیام دنبالت خانومم ؟ :* 


* دوستم امروز رو آف کرده بود و رفته بود .



بی تو این شهر بوی مرگ میدهد :(

مثلا توی پاویون با پیژامه و رکابی نشسته باشی و با سیبیلات بازی کنی یهو بهت خبر بدن دوس پسر سابق دوستت فلان روز با اون دختره چشم درشت مشکی نامزد میکنه و ازت بخوان به دوستت اروم اروم بگی :(

میترسیم ... میترسیم از اینکه بهش نگیم و اون پسره دادار دودور راه بندازه مخصوصا تا خبرش به گوش دوستمون برسه و بره توی شوک :(

کاش میشد برم پیشش بگم تو رو خدا لج نکن تو رو هرکی دوس داری نکن این کارو :( بگو داری لج میکنی :( بگو میخوای زجرش بدی ولی دوسش داری هنوزم :(

اون با تو زن شد تو هم با اون مرد شدن رو تجربه کردی دست بردارید از این لجبازیا :( 

من تصمیم ندارم بهش چیزی بگم ینی نمیتونم :( نظر هشت هم همینه میگه تنهایی چیزی بهش نگو با دوستات مشورت کن :(


*گفتیم . مُرد .


دوست خر

دوستم گفت رفته برای تعمیر گوشی داغونش سیصد تومن خرجش میشده تصمیم گرفتن گوشی جدید بخرن .

با یکی از دوستام نشستیم باهاش حرف زدیم و اونم فقط گوش داد .

بعدش هیچی نگفت رو کردم به دوستم و گفتم بخدا ییاسین به گوش خر خوندنه :/ الان با خودش میگه زندگیم فرق میکنه با بقیه ، بقیه خبر ندارن و فلان .


ناراحتی

چاق شدم :( به خاطر غذای بیمارستان :( بدم میاد :( دو روز پیش غذا گرفتم هنوز سیرم :( 

از این ناراحتم که هشت با یه حالت خاصی بهم میگه چاق شدی :(

از این بیشتر ناراحتم که چرا باید مطابق با خواسته ی اون رژیم غذاییم یا وزنم رو تغییر بدم :(

اصلا تو کتم نمیره :(

اصلا من دوست دارم چاق باشم :( بی تربیت تو که نباید انقدر واضخ به روم بیاری :(

خیلی زشت و نفهمانه س که پارتنرت به خاطر اینکه چاق شدی تو رو نخواد . حالا البته هشت این کارو نکرده ولی اگر میل و کششی هست صرفا باید به خاطر دوست داشتن باشه نه به خاطر هیکل و ظاهر ، وگرنه پس فردا به یه نفر که کمرش از تو باریک تره باختی .



پ.ن:


ینی نشد من یه چیزی بنویسم ربطش ندید به هشت .

اتفاقا هشت هروقت میگه چاق شدی و من با لحن ناراحت میگم خیلی چاق شدم ؟! :( قربون صدقم میره و میگه من همه جوره تو رو دوست دارم . چند سالی هست همو میشناسیم دورادور ،  هم چاق منو دیده هم لاغر منو ، بدون ارایش با ارایش با فرم کار بدون فرم کار ، با موهای صورت و سیبیل ، بدون سیبیل ، با سلیطه بازی و بدون سلیطه بازی ، خلاصه همه جوره با من اشنا بود .

من اگه لاغر بشم به خاطر خواست خودمه اگه چاق بشم بازم به خاطر خواست خودمه ، من هیچ کاریو چون هشت میخواد یا دوست داره انجام نمیدم چون در درجه ی اول برای خودم مهم هستم یا خواست خودمه . خلاصه شاید شما هرجور شوهرت بخواد همونجوری رفتار میکنی ، این نسخه ی زندگی شماست براتون ارزوی خوشبختی میکنم .