یهویی فاز خوابیدن اومد سراغم و خوابم گرفت ولی باید بیدار باشم .
کاش شاد بودم کاش میخندیدم کاش ذوق میکردم .
یکی کامنت گذاشته داداش شماره کارت بده کارت به کارت کنم فقط تو رو خدا بکش بیرون :))))))
عامو ایمیلتو بذار شماره کارت بفرستم واست ناموسن :))))
*
یکی دیگه کامنت گذاشته هروقت میام بلاگ اسکای و وبتو جزو وب های به روز شده میبینم خوشحال میشم و سریع میام میخونمت :))
ببین من چقدر پست میذارم که همش جزو وب های به روز شدم :))
* بکس ناراحت نشید نمیام و نمیخونمتون ، وقت نمیکنم سرم خیلی شلوغه همین الانم پاویون هستم دارم مینویسم خلاصه که شرمنده فردا یه روز کاری خیلی شلوغه و تا اواسط بهمن همینه تایم شلوغ کاریمه .
داشتم جیب های لباس فرممو میگشتم دیدم ده تومن توی جیبمه ، همینجوری خوشحال و خندان یادم افتاد بقیه ی پول کرمه !
دویست دادم ده تومن پسم داد .
هیچی دیگه نشستم به عزاداری !
موقع انتخابات که بود ، گروه فامیلی ما غوغایی بود .
با یکی از آشنا ها که طرفدار تتلو بود (دیگه یه مایه ی ننگی برای هر خانواده ای لازمه) بحث سر اینکه میخواس به منتخب تتلو رای بده .
مامانم گفت اگه میخوای شب جز نون خشک و آب چیزی برای خوردن نداشته باشی برو بهش رای بده .
عاقو گذشت و گذشت و گذشت رسید به اینجا ! حالا درسته ما رفتیم به بدتر رای دادیم که بدترین رای نیاره ولی حس بچه ای رو دارم که بزرگترش گولش زده !
احساس میکنم تمام اون ماجراهای دو تا رقیب سر سخت به خاطر این بوده که پرزیدنت فعلی رای بیاره و این اتفاقات بیفته .
یعنی قشنگ تلفیقی از مموتی اصولگرا و اصلاح طلبان رو داره اجرا میکنه .
خلاصه که میترسم همون آشنای مذکور همین امروز و فردا بیاد و توی گروه خطاب به مامانم بگه : فلانی که رای نیاورد ولی جای شما خالی داریم نون خشک با آب میخوریم !
*والا نمیدونم دوستدار اصولگرایان چرا دارن سنگ کسی رو به سینه میزنن که دقیقا الان نقش هیزم امداختن در آتش رو ایفا میکنه .
عامو رفتم یه کرم خریدم صد و نود تومن . حالا میگی صد و نود تومن پول مارکشه و اوکیه و چیزی نیست که شلوغش کردی اوکی.
ولی سوزش اصلی من به دلیل پولش نیست ، به دلیل حجمشه !
آخه سی میل ؟! سی تااااااا ؟! به یه ماه میرسه ؟! نه میرسه ؟! عاقو ما رفتیم یه کرم دیگه بخریم اینو به ما انداختن .
گذاشتمش روی میز هر یه ربع یه بار بهش نگاه کنم بدونم غم و اندوه بقیه چیزا پیش این هیچهههه هیییییچ .
حالا این هیچی ، میگیم مارک معروفه کرم پودره کاورش عالیه چند ساعتی می مونه نو پرابلم .
چرا چند تا چیز دیگه که نیاز نداشتم بهم انداختن ؟! نزدیک سیصد تومن من خرج کردم ، باورتون نمیشه اندازه ی یه عروس لوازم ارایش دارم اصلا احتیاجی نبود این چیزا رو بخرم . فقط کرمم تموم شده بود ، دیگه رژ لب و مداد چشم و ... خودم داشتم :(
خدایا قول میدم دیگه نرم :( به جز برای خرید کرمم که به یه ماه نکشیده باز تموم میشه .
اااااخ ااااااخ ااااااخ ! چقدر سوختم ! حالا میمیردی مارک نمیخریدی همون کرم خودتو میخریدی ؟!
واااای جای تاولام :((
*سوزشم بیشترررر شد از وقتی پریسا گفته پنجاه تومن ارزونتر از من خریدددهههههههه :((
من دیگه هیچوقت اون ادم سابق نمیشم
شایعه بود مرجان درگیر پروسه ی طلاقشه و نمیتونه این سری دانشجو بیاره بخشمون .
دانشجوهاش بدون مربی می موندن و یه ترم عقب میفتادن ، از طرفی این بی نظمی از طرف همچین مربی ای مثل مرجان و همینطور دانشگاه به اون منظمی اصلا قابل قبول نبود .
دانشجو هاش انقدر به مرجان اصرار کردن ، مرجان راضی شد و با خنده به مدیر آموزش بیمارستان گفت عقلشونو از دست دادن میخوان با من باشن من قراره پوستشونو بکنم :))
راست میگه وقتی با مرجان میای بیمارستان ، باید فکر کنی اومدی سربازی ! مثل پادگان رفتار میکنه باهات .
از تحقیر کردن و خورد کردنت جلوی همراه بیمار بگییییییر تا انجام دادن کارهایی که وظیفه ی خدماتِ و باید انجام بدی .
میگه من میکوبم از نو میسازم میخوام آخرش که از اینجا رفتید رضایت داشته باشید .
هنوزم میترسم ازش ، از داد هاش ، از استرس دادناش ، ... .
خدا به داد دانشجو هاش برسه . امیدوارم بهترین کارورزی عمرشون باشه .
در حد سی ثانیه هشت اومد و بغلم کرد ، ناراحتیمو شست بُرد :*
البته نباید بهش فکر کنم .
ب.ر.ن:
اوردر هر پزشکی فرق میکنه ، علت اینکه آزیترو بهش داده چیه ؟
برای هر بیماری ای دوزش فرق میکنه و غیر از اون دستور پزشک هم فرق میکنه ، مرجع هر پزشکی خودشه .
دفعه ی دیگه یه ادرس وب یا ایمیل بذار که بتونم جواب بدم .
امروز انقدر فاز بد دادم و بد بودم که دیگه خودمم خسته شدم .
فردا باید در یه همایش شرکت کنم چند تا از بچه ها کنفرانس دارن امیدوارم موفق باشن .
مثل بچه ها که بی قراری میکنن و هر کاری میکنی اروم نمیشن شدم ! انقدر با هشت بد خلقی و بی قراری کردم که خدا میدونه .
اصلا حوصلشو ندارم .
مربوط به پست قبل :
میشه واسه من حدس نزنید چه اتفاقی افتاده ؟! واقعا به نظرتون نرسید اگه میخواستم خودم میگفتم که اومدید واسه من حدس میزنید ؟! مشکلات ما شده مایه ی بازی و سرگرمی شما ؟! انقدر بیکارید ؟! واقعا نمیدونم به بعضیاتون چی باید گفت ! آدم انقدر بی فکر و دچار تیرگی شعور مگه داریم !! چطوری دور و اطرافیانتون تحملتون میکنن خدا میدونه !!
والا بچه ها حق دارن وباشونو میبندن و ما رو از بودنشون محروم میکنن ، از دست چرت و پرت ها و قضاوتای شماست .
دیدین بعضی از کارا هست که نمی شود که نمی شود که نمی شود ؟ دیدین وقتی میخواین یه کاری رو انجام بدین با هزار تا بدو بدو پیش میره ولی بقیه خیلی راحت میرن و انجامش میدن ؟
نمیخوام فاز بد بدم ، ولی دلگیرم .
خیلی شاکی ام... .
لحظه ی سال تحویل نود و پنج ، خیلی ناراحت بودم یه غم خیلی بزرگی اومد سراغم . بقیه اعضای خانواده هم همینطور... اصلا نبودن سر تحویل سال .
فقط من بودم و بابام .
اواسط فروردین فهمیدم چرا کسی از اومدن نود و پنج خوشحال نبود ، علت اون غم بزرگ رو فهمیدم .
یه بدبختی بزرگ سایه انداخت روی ما ! جالب اینجاست هیچکس هیچکاری نکرده بود ! عواقب هیچ کدوم از کارای ما نبود ! مثل یه خواب بود ، باید تاوان کارای دیگرانو پس میدادیم این بیشتر درد داشت !
گفتم شاید با تحویل سال نود و شش این بدبیاری تموم شه .
نشد که نشد ، ولی بهتر شد .
هزار جور پنهان کاری کردیم که هشت و خانوادش چیزی نفهمن از این موضوع .
من که واسه همه خوب میخواستم ، هیچوقت دو رو نبودم اگر کسی رو دوست داشتم واقعی بود اگر بدم میومد واقعی بود پشت سرشون نمیگفتم ، هیچوقت پشت سر کسی که بدم میومد ازش بد نگفتم ، همه هزار بار دلمو شکستن کرم ریختن بهم به روشون نیاوردم ولی وقتی به جای شما گفتم تو بدشون اومد و بدترین ها رو در حقم کردن ( من که ازشون نمیگذرم هیچوقتم نمیبخشمشون ) ، با این حال بازم هرچی گره بود اومد توی کار من ، هرچی گرفتاری بود شد مال من ، هر چی بدبیاری بود شد سهم من ... .
باشه اوکی همینجوری ادامه بده ، اصلا بذار هشت هم بفهمه . هشت رو هم بگیر من چیزیو واسه خودم نخواستم هیچوقت .