اگر شما با پسری پنج سال در یک ریلیشن شیپ عاشقانه بودید و اون آقا مستقیم یا غیرمستقیم میگفت بهتون که دختر منتخبش برای ازدواج نیستید ، واکنشتون چی بود ؟
... .
*جریانشو میگم .
**عامو علی وبتو چرا بستی . منظورم از موندنی باشه می مونه ، شل کن سفت کن نبود ! این تکلیفش با خودش روشن نیست .
منه پسر اگر اینو به کسی می گفتم ینی اینکه تو رو برای گشت و گذار میخوام و عشق و حال و دورهمی و .. . حالا اگه دختری هم اینو دوست داره میتونه بمونه. از اونجا که دختر ایرانی خیلی خاص هست نمیتونه اینو تحمل کنه احیانا و اگه دختر بودم خب رابطه ام رو کم کم کم میکردم.
هفت ، این دوست دختر من که از آخر مارس یکهو غیب شد امروز بهم پیام داده و ی نقطه گذاشته. می گفتی موندنی باشه می مونه. الان من نمیدونم چه غلطی بکنم. مریض شدم این چند روز واقعا. چت هاش رو دلیت کردم دیشب. انتظار نداشتم پیام بده بهم.
نه بابا صده به دردت میخوره
کون لقش ولش کن.
همه شون دیوثن عوضیا وقتی .... میکنن میان سراغمون.
ولش میکردم
ما هم منتظرش نمیموندیم مورد های خویش بخاطرش رد نمیکردیم اگه عاشقش بودیم تا روز عقد برای کات صبر میکردیم عاشق نبودیم کم کم کات میکردیم
سلام دختر خوب
چطوری
چقدر اینجا خوب شده
انگار یه حس امنیت داره
واکنش من:
درد جدایی عاشقانه رو میکشیدم ولی به اون میگفتم زرتی! شکر خوردی حالا که خواست با تو ازدواج کنه؟ انگار خیلی تو توهمیا؟ اصلن بهتره همین الان کات کنیم تا تو هم زیاد جو گیر نشی
هرررری
من عین این کار رو انجام دادم (البته نگفت دختر منتخب من برا ازدواج نیستی اقدام هم کرد اما مادرش دائم سنگ مینداخت) دردش رو کشیدم اما الان راضیم
سلام
مسئله این جاست که چرا باید بگذاریم یک رابطه به 5 سال برسد و تکلیفمان را در آن مشخص نکرده باشیم ؟ چرا فکر می کنیم یا بهتر است بگویم این چه امید احمقانه ای است که داریم که با افزایش طول مدت رابطه معجزه اتفاق می افتد ؟ و خیلی چراهای دیگه مکه ما جمعت نسوان از ماست که بر ماست
علی ام، داشتم ی سری از تگ های وبت رو میخوندم یهو اینو دیدم، یادش بخیر واقعا.. واسه فروردین 97 بوده این پستت و ماجراهای شل کن و سفت کن یار اون روزای ما ... چقدر سریع میگذره .. تموم شد کلا اون رابطه و منم این دفعه سنتی رفتم جلو برای ازدواج و با یک خانوم ماما دارم اشنا میشم. ولی خب زندگی خیلی سخت تر از ایناست و واقعا لود ازدواج زیاده .. خیلی .. اینم فکر کنم داره تموم میشه. .. بعدی کی شروع بشه رو خدا میدونه فقط .. اینقدر که فیدبک های خوب نگرفتم دیگه دوست ندارم با یکی جدی بشم .. فقط دوست داشتم یکی بود ی کم بغلش میکردم و شایدم دو قطره ای اشک میریختم و دیگه تموم ...
تو که جدا شدی تنت تشنه ی بغل نیست؟ من که دارم له له میزنم یکی که دوستش دارم رو بغل کنم بدون نگرانی از حال و آینده .. در این حد له ام !! ولی به اینم که فکر میکنم هیچ بغلی بی هزینه نیست غمم میگیره و فکر میکنم که وای مگه من چقدر ظرفیت دارم هزینه کنم .. هزینه ی روحی و روانی و بعضا مادی منظورمه
چطوری علی ؟
اتفاقا منم امروز داشتم فروردین نود و هفت رو میخوندم.
میدونی به نظرم باید اون "خواستن" رو بذاری کنار و وقتت رو صرف شناخت طرف مقابلت بکنی.
امان از این هزینه های روحی و روانی و معنوی ! امان امان... .
چیزی از ادم بافی نمیذارن.
ببین دقیقا ما جفتمون خیلی حواس جمع داریم میریم جلو، ولی خب محور زندگیمون ی مقدار از هم دوره و خیلی سخت میتونیم هم رو درک کنیم و داریم با زور محور ها رو به هم نزدک میکنیم که خیلی سخته. سر همین در یک برزخ طور موندیم جفتمون که بریم جلوتر یا نه... بعد از اون طرف داره طرح میره و مصائب طرح هم داریم.. خیلی زیاد تو بیمارستانه و نمیشه وقتش رو گرفت و وقتی هم میاد اینقدر خسته ست که اصلا نمیتونه فکر کنه به قضایا
و باید بخوابه.. منم انتظار زیادی ندارم و درک میکنم حال و روزش رو .. ولی برای مایی که دنبال شناخت هم هستیم این طرح ی فاجعه ست تقریبا. این چه زندگی ایه شما کار تو بیمارستانیا دارید آخه!!؟؟
هزینه ها هم که دیگه همه تجربه کردیم و یادش میافتم پوستم تیر میکشه واقعا :))
+ مرسی جواب دادی
اوه اوه کاملا متوجه میشم این محور زندگی رو :)) فاجعه ست یه عذاب کاملا.
با فاصله طبقاتی و تفاوت سطح فرهنگی و اعتقادی و خانوادگی نمیشه کنار اومد
آره. حالا ماجرا داره. فعلا پیش مشاور دارم میرم و راضی ام تا حدودی از جلساتش. اینم شانس مایه از زندگی