من از اون متخصص ها میشم که مریض میاد توی مطب میشینه و خیلی مودبانه شروع میکنه به دادن شرح حال ، منم روی صندلیم لم میدم و پاهامو میذارم روی میز .
همینجوری که اون داره حرفاشو میزنه من یه نگاه به لاک انگشتای دست چپم میکنم و یه سیگار برمیدارم و آتیش میکنم ، چند تا کام عمیق میگیرم و با یه بازدم خوب خالیش میکنم و رو میکنم به مریضم و حرفشو قطع میکنم و میگم "هعی یو ! چقدر جذابی پسرم"
پ.ن:
قشنگ دیوانم . میدونم .
ب.ر.ن:
حال کردید پست قبل چقدر آموزنده بود ؟! نه حال کردید ؟! حداقل ثابت شد بهم فرهیخته اید .
کاش همه مثل شما باشند.
به ما که چیزی جز یه سری پتیاره نصیب نشده، چه برسه بگه هی یو، چقدر جذابی!
[در آینه به خود نگاه می کند و می گُرخد]
هه. خیلی ساده، بهم بر خورد دکتر! بهم بر خورد!
به هر حال منم بعد مدّت ها جرئت کردم جزو کامنتر های یکی از پست هات باشم، که اینجور.
کم پیدایی