هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

مشمئز کننده

توی بالکن دراز کشیدیم پشت سر هم منو صدا میزنه و میگه محیا ؟ مکث میکنه منتظر میشه جواب بدم .

بعد میگه هیچی .

به آسمون خیره میشم یکم به گذشته فکر میکنم ، به حال ، به روزای خرابی که دارم سپری میکنم به شیفتام ، بیمارستانایی که میرم ، به روابطم با همکارام ،به رزاقی که بعد از قضیه ی مجید چندشش میشه از من :)) ، به مجید ، به هشت ، به حال نا مساعدم به زندگی ای که در جریانه .

میگه محیا ؟ بهش میگم واقعا چی میشه که آدم ها انقدر زود پر میشن و دل میکنن یه دفعه ؟! 

میگه لابد طاقتشون طاق میشه .

میگم چطور ؟ 

میگه حتما یارو آدم بیخودی بوده دیگه 

به آقای محمدی فکر میکنم که چقدر من عاشق این بشرم .


پ.ن: 

در حال حاضر هم پشه ها گایی.دنم و شب جمعه ای هشتاد درصد لذت رو به من دادن :/

نظرات 2 + ارسال نظر
پریسا 1397/04/14 ساعت 23:32 http://roga2.blog.ir

محیا و محمد.
خب لو دادی اسماتون رو که دختر جان.

Va hid 1397/04/15 ساعت 16:22 http://pitek.blog.ir

سلام !! زندگیه دیگه!! گاهی خوشه گاهی ناخوشه!! واسه یه عده خوشی هاش بیشتره واسه یه عده ناخوشی هاش!! واسه منم ناخوشی هاش!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد