هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

خاطره های مشترک

به این فکر میکنم که تا چند وقت دیگه اون دختر جای دوست منو میگیره و مثل من دوس داره برای اقای دکتر لباسای جینگول بپوشه ؟! به این فکر میکنه کی میشه ببینتش ؟! اقای دکتر به اونم میگه همه ی هستی منی میبرتش جاهایی که هیچکس نرفته؟ ! :(

اون دختر خبر داره لحظه ی ایستادن قلب دوست من با بله گفتنش یکیه ؟! 

یعنی چند وقت دیگه اون دختر هم مثل دوست من با حرفای اقای دکتر غرق رویا میشه ؟! نقشه میکشه چطوری عشقشو سوپرایز کنه ؟! 

تا چند وقت دیگه دستای اونه که ... :( 

*

ترانه چی ؟! اونم مثل دوست من ؟! اونم یه دختر دیگه جاشو میگیره ؟! همون دختر چشم عسلیه ؟! ترانه هم قراره سر عقد اون اقا باشه ؟! 

:( 

ترانه ترانه ترانه :( اهنگ گفتن نداره ی رستاک رو گوش میدم و یاد تو میفتم :(  

*

خدایا ؟! من جای کدوم دختری رو گرفتم ؟! من عشق کدوم یکی از دخترا رو دزدیدم ؟! من اشک کدوم دختری رو روز عقدم دراوردم ؟! داستان من چیه ؟! کسی قبل از من بوده که به هشت بگه مرد منی ؟! :(

وقتی موزیک غمگین گوش میده یاد اون دختر میفته ؟! 

هنوزم عاشقشه ؟! 

هشت هم دختری رو به مرز جنون رسونده ؟! :( بهش گفته یا تو یا هیچکس ؟! از عشق دختری سیگاری شده ؟! گریه هم کرده ؟!


پ.ن:

میمیرید با دوس دخترای خودتون ازدواج کنید نرید دوس دخترای مردم رو بگیرید ؟! 


جینگول

ننش اومده به هشت میگه چقدر لاغر شدی مامان :/ 

سلیطه خانوم :/ 

میشستی بچتو جمع و جور میکردی لاغر نشه والا :/ 

هشت هم گفت نمیخوام چاق بشم یکم رژیم گرفتم (دروووووغ مثه ... میخوره) 

منم گفتم تو رژیمی ؟! دو بشقاب عدس پلو رو کی خورد پس ؟! :)) 

ریسه رفت از خنده :)) و من چقدر میمیرم برای وقتی که میخنده.

از رفتار مامانش خوشم نیومد مثلا میخواس بگه این مدت که من نبودم تو باید براش غذا درست میکردی !! هرچند خودش میدونه من خودمم بیمارستان بودم اصلا نبودم . شاید منظورش این بوده مامانت باید دعوتش میکرد یا هر روز براش غذا میفرستاد که اصلا مامانم از این اخلاقا نداره :/ دعوتشو میکنه اومد که قدمش‌ روی چشم نیومد غذا براش نمیفرسته !!

عن خانومو ببینا :/

اتاق هشت امن نیست یعنی دید داره راحت نیستم زیاد .

اصلا وقتی مامان باباش هستن ترجیح میدم مثل مهمون لباس بپوشم انگار اومدم مهمونی .

دلم میخواد لباسایی که میخوام بپوشم :( یه بافت خوشگل خریدم با یه ساپورت جینگول که با هم بپوشمشون :( لباسای جذب دوس دارم بپوشم :( 

خب یکم درک داشته باشین من میخوام جینگول باشم عاقا نمیذارن :( 

بعد رفتارمونو ندیدی :)) مثل خواهر و برادراس هیچ چیز خاصی نمیگیم که بخواد سانسور بشه . تعریف های خانوادگی .

توی اتاق هم که میریم درب اتاق بازه اون روی تختش میشینه یا دراز میکشه با گوشیش بازی میکنه ، من روی صندلی میز کارش و با هم حرف میزنیم یا خیلی بخوام خلاف سنگین کنیم کنار هم روی تختش میشینیم با لپتاپش فیلم میبینیم .

مامانش اینا بنده های خدا میرن سالن پذیرایی میشینن جلوی تی وی میحرفن با ما کاری ندارن ولی خب اگه بیان طرف اشپزخونه یکم دید داره .

خوشم نمیاد در اتاقشو ببنده انگار داریم چیکار میکنیم . (اکثرا موقع خوابیدن درب رو میبندیم)

یه بار انقدر رفتارم رسمی بود در اتاقشو بست و محکم بغلم کرد و گفت اینجوری که پیشش باشم ولی نتونه بغلم کنه دلتنگیش بیشتر میشه و نمیتونه صبر کنه تا موقع خواب .

 حالا جدیدا بعد از شام ، هشت میره توی اتاق در رو میبنده ، منم بعد از اینکه کمک میکنم همه چیز رو مرتب کنیم مامانش میوه و تنقلات میده بهم میرم توی اتاق لباسامو عوض میکنم و لباسای جینگول میپوشم و دیگه هر غلطی دوس داشتیم میکنیم .

حالا الانم منتظرم همش شام بخوریم بریم پیش هم باشیم ^_^ حال بهم زن و چندشم خودتونید ^_^