هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

خاله زنکی

دیگه د بستر بیماری که باشی جز حرفای خاله زنکی سرگرمی دیگه ای نداری راجع بهش بحرفی .

من از این ادما نیستم از این چیزا خوشم بیاد ولی در حال حاضر این پست رو از من بپذیرید تا بعد ها به بحث شیرین هشتاد و پنجیان بپردازیم .

پسره قدش نزدیک یک و نود بود . دوس دختر قبلیشو میپرستید به معنای واقعی . دختره از یه خانواده ی سرشناس بود موقعیت خوبی داشت . خیلی اوکی بود رفت تو کار کاشت ناخن و خیلی هم موفق شد توی این زمینه . خیلی سال این دو تا با هم بودن . اخرش سر خیانت از هم جدا شدن .

دوس دختر جدیدش که کاملا مشخص بود مخ پسره رو زده یک صدم دوس دختر قبلی نمیشد :/ 

نه قیافه داشت نه هیکل داشت نه هیچی :/ قدشون که افتضاح به هم نمیخورد . فقط از نظر اقتصادی از پسره بالاتر بود .

پسره هم اونجوری که قبلی رو دوس داشت اینو دوس نداشت اصلا بعد از کات با دوس دختر قبلیش دیگه حوصله ی این روابطو نداشت همینجوری با این دختره بود :/ اما دختره خیلی دوسش داشت خیلی براش خرج میکرد کادو های گرون و بی مناسبت زیاد برای پسره خرید .

خلاصه بعد از چندین سال که الکی با هم گذروندن یه ارثی به پسره رسید و پسره مغازه زد و خونه خرید و ازدواج کرد .

دختره هم هیچی نگفت . درسته هیچی نداشت از نظر قیافه و هیکل و تیپ ، ولی خیلی با شخصیت بود . آدم حسابی بود نمیخواس همونجوری که به پسره پیشنهاد دوستی داده بود پیشنهاد ازدواجم بده ! 

یادمه دوس دختر قبلیش بهش میگفت بابام همه جوره ساپورتت میکنه فقط تو بیا خواستگاریم ولی پسره قبول نکرده بود و گفته بود میخوام خودم چیزی از خودم داشته باشم .

دوس دختر جدیدشم که قیافه و اینجور چیزا نداشت میگفت روم نمیشه به کسی بگم این دوس دخترمه ! تازه ادعا میکرد قیافه واسش مهم نیست . ولی مثه اینکه مهم بود فقط اولویت اولش نبود . نمیدونم چرا همون اول به دختره نگفت که دختره خودشو اسیر این یارو نکنه . حداقل بند و بساط احساسشو جمع میکرد و از زندگیش میرفت بیرون .

مثه این پسره کژکش نباشیم  :/ 

کامنتای جالب این پست منتشر میشود .