هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

اسم عنه؟

میخوام بزنم زیر همه چی و قید احترام و ادبی بزنم برم به این پیج ارایشیه  بگم چرا انقدر اسم پیجت تخمیه؟ هربار یکی از بچه ها گفت اسم پیجش چیه گفتم اینه گفت نمیاره 

خب مرض داری اسم تخمی میذاری واسه پیجت احمق؟ 

حیف به خاطر بلک فرایدی پولمو زدم به کس گاو و ازش خیلی خرید کردم 

خریدام دستشه وگرنه تا الان هزاربار بهش گفته بودم کونشو پاره کرده بودم 

خاله زنکی

دیگه د بستر بیماری که باشی جز حرفای خاله زنکی سرگرمی دیگه ای نداری راجع بهش بحرفی .

من از این ادما نیستم از این چیزا خوشم بیاد ولی در حال حاضر این پست رو از من بپذیرید تا بعد ها به بحث شیرین هشتاد و پنجیان بپردازیم .

پسره قدش نزدیک یک و نود بود . دوس دختر قبلیشو میپرستید به معنای واقعی . دختره از یه خانواده ی سرشناس بود موقعیت خوبی داشت . خیلی اوکی بود رفت تو کار کاشت ناخن و خیلی هم موفق شد توی این زمینه . خیلی سال این دو تا با هم بودن . اخرش سر خیانت از هم جدا شدن .

دوس دختر جدیدش که کاملا مشخص بود مخ پسره رو زده یک صدم دوس دختر قبلی نمیشد :/ 

نه قیافه داشت نه هیکل داشت نه هیچی :/ قدشون که افتضاح به هم نمیخورد . فقط از نظر اقتصادی از پسره بالاتر بود .

پسره هم اونجوری که قبلی رو دوس داشت اینو دوس نداشت اصلا بعد از کات با دوس دختر قبلیش دیگه حوصله ی این روابطو نداشت همینجوری با این دختره بود :/ اما دختره خیلی دوسش داشت خیلی براش خرج میکرد کادو های گرون و بی مناسبت زیاد برای پسره خرید .

خلاصه بعد از چندین سال که الکی با هم گذروندن یه ارثی به پسره رسید و پسره مغازه زد و خونه خرید و ازدواج کرد .

دختره هم هیچی نگفت . درسته هیچی نداشت از نظر قیافه و هیکل و تیپ ، ولی خیلی با شخصیت بود . آدم حسابی بود نمیخواس همونجوری که به پسره پیشنهاد دوستی داده بود پیشنهاد ازدواجم بده ! 

یادمه دوس دختر قبلیش بهش میگفت بابام همه جوره ساپورتت میکنه فقط تو بیا خواستگاریم ولی پسره قبول نکرده بود و گفته بود میخوام خودم چیزی از خودم داشته باشم .

دوس دختر جدیدشم که قیافه و اینجور چیزا نداشت میگفت روم نمیشه به کسی بگم این دوس دخترمه ! تازه ادعا میکرد قیافه واسش مهم نیست . ولی مثه اینکه مهم بود فقط اولویت اولش نبود . نمیدونم چرا همون اول به دختره نگفت که دختره خودشو اسیر این یارو نکنه . حداقل بند و بساط احساسشو جمع میکرد و از زندگیش میرفت بیرون .

مثه این پسره کژکش نباشیم  :/ 

کامنتای جالب این پست منتشر میشود .

هیپ هیپ

دیشب یه مهمونی کوچولو با دوستان داشتم که خیلی بی مناسبت بود و بچه ها غذا به تعداد سفارش نداده بودن و خیلی زیادتر بود!! پولشم که دنگ باید بذاریم :)) اینجوری بود که من دو تا همبرگر و یه پیتزا به اسمم میخورد :)) من حتی یه پیتزا رو هم نمیتونم کامل بخورم :)) چهار نفر اندازه هشت نفر غذا سفارش دادن .

هیچی دیگه مجبور شدیم حساب کنیم با خودمون حمل کنیم :/ 

خلاصه که الان نمیتونم ناهار بخورم . ( خدا رو صد هزار مرتبه شکر !! غذای مزخرف سلف اه اه ) 


*دوران نامزدی خیلی مزخرفه هیچکس مسئولیتتو به عهده نمیگیره !! الان باید به کی بگم پول بریزه به حسابم ؟! 

اصلا هم دلم نمیخواد به کسی بگم پول میخوام یا پول بده اصلا از این عادت ها ندارم خودش باید وقت و بی وقت پول بریزه به حسابم دیگه ، شعورش نمیرسه؟! 

از هشت که خوشم نمیاد ، به پدرم هم که اصلا نمیگم .

:( بی پولی :(