امروز از مهم ترین تکه های پازل زندگیم ضربه ی سختی خوردم :
والدینی که اعلام کرد تو جدا از مایی و لطفا جدا ادامه بده .
لویی .
خودم تنها برگشتم به لونه ی تنهاییم و برای خودم فیلم دیدم و سعی کردم احساساتمو تخلیه کنم .
فیلم تالی رو دیدم ولی کمکی نکرد و از اونجایی که من خیلی از شخصیت های فیلم تاثیر میگیرم بیشتر این احساس رو گرفتم که مثل مامان قصه خسته و تنها و افسردم و تنهایی از پسش برنمیام .
شکستی طور برگشتم به تختم و سعی کردم یکم بنویسم و تخلیه شم .