امشب برای شام خونه ی خواهرشوهرِ جان دعوت داشتیم .
و چقدر این دختر دوست داشتنی و خوب و مهربونه . اصلا انگار هیچ صفت بدی نداره .
یکی از فوق العاده ترین زوج ها هم هستن من عاشقشونم .
یه مانتوی کوتاهی پوشیده بودن که اونجایی که باید دکمه میداشت دکمه نداشت و یکم بیشتر از خیلی پیدا بود و شوهرش یک لحظه رفت کنارش پنج ثانیه هم نشد یه چیزی بهش گفت و اومد .
رفت مانتوشو عوض کرد و اومد :) عزیز دلم چقدر این زن و شوهر با فهم با شعور با کلاس و نفسن .
شوهرش هم خیلی اروم و آقاست از اینایی که هیچوقت بلندی صداشون رو نمیشنوی و اهل مطالعه هستن .
با هشت اشتی کردیم خلاصش : هشت خیلی سعی کرد سر بحثو باز کنه بعد من اینجوریم که دوس دارم بیاد بگه معذرت میخوام ولی نمیگه .
بعد یهو گفت وقتی این همه دارم میام طرفت باهات حرف میزنم ینی منت کشی ینی ببخشید دیگه :) البته گفت قبول دارم کارم زشت بوده .
بعد پرسید آشتی ؟! منم گفتم آشتی ^_^
اینو فراموش نکن که
یه عروس هیچ وقت از خواهرشوهر تعریف نمیکنه
هیچ وقت
خدا را شکر آشتی کرده
چه معنی داره قهر کردن
ایشالا همیشه درحالت آشتی و عاشقانه باشین نه حالت نه جنگ و نه صلح.
در نقل است که . . .
خواهر شوهر به سان مگسی است که خداوند درون شیشه عشق و حال عروس انداخته تا نکند خوشی زیر دل عروس بزند
و زندگی برایش یکنواخت شود
البته نقل های دیگری نیز در کتب دیگر ذکر شده که در فرصتی دیگر بدان خواهیم پرداخت
البته همه اینها شوخی بود
خداوتد انشالله دل هاتونو با هم مهربون کته تا زندگیتون شیرین تر شه