کاش بریم از اینجا هشت ، فرار کنیم و دو تایی بریم یه جای دور یه جای خیلی دور ... .
دست هیچکس بهمون نرسه فقط من باشم و تو ، هیچکس نتونه ما رو از هم جدا کنه .
هیچکس نخواد تو رو از من بگیره . چرا دیدن دو ادم عاشق برای هیچکس خوشایند نیست ؟! چرا همه میخوان از هم جداشون کنن ؟ من تا کی باید ترس از دست دادن عزیزانم رو داشته باشم ؟
تا کی باید با این رفتار نگران کننده ی منزجرم همه رو از خودم فراری بدم ؟
تا کی باید موضوع دعوامون همین باشه ؟!
چرا قبول نکردم عروسیمون همین سال نود و شش کذایی باشه ؟
چرا گفتم اردیبهشت ؟ اردیبهشت مگه چه گلی به سرمون زده ؟
کاش بفهمی هشت ، من تنها و خسته ، خیس شده زیر بارون مچاله شدم اینجا !
هشت چرا دم در ایستادی ؟! چرا کامل وارد زندگیم نمیشی ؟ چی تو رو میترسونه ؟ چی فراریت میده ؟ چی اجازه نمیده که از این بیشتر فراتر بری ؟
هشت بیا بریم از اینجا :( بیا بریم جایی که فقط من هستم و تو :(
دور از چشم ادمایی که نمیتونن بوسه ی عاشق و معشوق رو تحمل کنن :(
بیا فرار کنیم :((
چقدر گریه کردم با این پستت
کاش برید یه جایی و فقط خودتون باشید