کی باورش میشه که هشت از غذا خوردن رنج میبره ؟!
الان ظهر طبق برنامه ی رژیمش ، عدسی خورده و تا الان داره پیچ میخوره !
میگه سنگین شده ، حالش خوب نیس ، شکمش درد میکنه ،... .
تقریبا بعد از هر حبوباتی که استفاده میکنه همینه .
من فکر میکنم مامانش به خاطر گشادی زیادش حبوبات رو از قبل خیس نمیکنه ولی هشت میگه این کارو میکنه .
پس صد در صد اگر خیس هم بکنه آخرش با همون آب حبوبات رو میپزه .
هشت خیلی بیش از حد حساسه روی خوردن مواد غذایی .
یعنی دستگاه گوارشش پدرش دراومده .
دکتر هم خیر نمیرن .
یه اس توی بلاک باکسم پیدا کردم نوشته بود :
به خاطر همه چی معذرت میخوام ، ببخشید پاشو برگرد سر خونه زندگیت .
یعنی قشنگ مردم براش :)
هشت ویس میفرستاد و منم جواب میدادم .
کافیه یکی از ویس های هشت رو بذارم اینجا ، فک میکنی داره خط مقدم خدمت میکنه !! وسط جبهه و جنگه .
بعد کافیه من یکی از ویس هامو بذارم اینجا ، انقدر سکوت و آرامش داره .
فقط دم آخری همسایه رو به رویی پسر کوچکشون با پدر و مادرش اومدن توی کوچه و دو تا ترقه ی بی خطر انداخت و پدر و مادرش تشویقش کردن و رفتن :))
یه همچین جای مثبتی هستیم :))
ولی جدی من هرچقدم بدجنس باشم دلم نمیاد برای کسی آرزوی بدبختی کنم .
همون بمیره کافیه :|
میگه هفت من خیلی دارم کوتاه میاما ، داره یه طرفه میشه ، حالا اگه من این کارو کرده بودم شما تا یه ماه منو بلاک میکردی جوابمو نمیدادی .
چیزی نمیگم بوسش میکنم بغلش میکنم (با احتیاط)
هشت شاکیه...از دست من . میگه چرا من همیشه باید کوتاه بیام و بیام منتتو بکشم ؟!
راست میگه خیلی لوس شدم ! اصن به اینکه بیاد نازمو بوشه قربون صدقم بره عادت کردم .
**از علاقه ی زیادمه بهش :))
*خوابم میاد شدیدا :( اما نباید بخوابم .
*زنگ زدم به هشت بیزی بود :( همچنان هم بیزیه :( اسم ما زنا بد در رفته والا اینا بدترن !
به فکر چونه ی خودت باش من هیچی :(
*دوران نامزدی ، دوران معذب شدنه . دوس داری زودتر مستقل شی .
*دیروز هشت یه دادگاه داشت که بهش گفتن خب بیفته اون طرف سال چه ایرادی داره ؟!
هشت هم ناراحت :( اصن یه وضعی .
*وقت هایی که نیست و من بهانه گیر میشم و باهاش دعوا میکنم واقعا از دلتنگیه . واقعا ناراحت میشم از نبودش . به قول خودش هشت خونم اومده پایین .
*دیشب اتفاقات بدی افتاد که باعث شد نتونم خوب بخوابم و همینطور نتونم برای هشت هم تعریف کنم تا تخلیه شم .
برای همین الانم ناراحتم .
*امشب عروسی دخترعمه س که من نمیرم . دوس ندارم با این وضع برم .
*حال جسمی و روحی خوبی ندارم :(
یه ضرب المثل خارجی هست که میگه حتی بدترین روز ها هم فقط بیست و چهار ساعتن !
البته چون این ضرب المثل خارجیه و کلا برای اونجا ساخته شده و اینجا کاربردی نداره !
داداچ اینجا بدبختیا مادام العمرن .
بازجویی کردن از دخترای نه ساله !!
شناسنامه خواستن ببینن نه سالشون شده یا نه !!
از صبح تا شب بازداشت بودن !!
... .
اینم یه جور زنده به گور کردنه .
بی احترامی و پایمال کردن حقوق زن و نگاه کردن بهش به عنوان "مال" .
کاش یه روزی بیاد که توی این کشور هر کسی که دلش خواست دین داشته باشه و هر کسی دلش نخواست نداشته باشه .
همین الان بزنید شبکه ی قم پیرمرد داره میگه : کفش صدا دار به پا نکنید ، رنگ های شاد نپوشید چشم های بیمار نگاه میکنن.
اعصابم خورد شد . اصن به شما ها چه ؟! احکام شرعی زنان به شما ربطی نداره ! نشستی واسه یه مشت نر داری احکام شرعی زنان رو میگی؟!شما احکام شرعی مربوط به مردان رو بگو ، ممکنه با گفتن احکام شرعی زنان تحریک بشید .
علم الهدا هم که گفته این دختر بچه ها با رقصیدن ثابت کردن الگوی جامعه ی ما سوفیا لورن نه حضرت زهرا .
داداچ سوفیا لورن از کجا میشناسی ؟! عشق دوران جوانیت بوده ؟!
پ.ن:
با این اوصاف واقعا باید رفت !
مخصوصا با مزدوج شدن بعضی از دوستانی که شرایط رفتن براشون مهیا شده و دنبال کاراشون هستن واقعا وسوسه میشم برم دنبالش .
هشت هم که از خداشه ، ننه باباشم نیستن .
وقتی میبینید قراره بی محلتون کنه اصن سمتش نرید .
من تازه به این نتیجه رسیدم از بس صلح طلبم !
با این وضع و حالم من از صبح دارم دور مامانم میچرخم مریض شده ، اقا صداش دراومده که چرا زنگ میزنم نیستی !
شب اومدم پیام دادم بهش من اومدم اقای غرغرو ، جواب داد بسلامتی !! زنگ زدم بهش دیدم اصن تحویل نمیگیره ، با خودم گفتم کاش زنگ نمیزدم .
والا ! اینجور وقت ها بهتره نری سمتشون. هم بی احترانی بهت نشده هم تظاهر به صلح دوستیه هم طرف مقابلت آتیشی تر میشه .