دیشب هشت داشت در مورد اینکه همیشه دلش میخواسته یه مغازه کوچیک سر نبش یه خیابون بزرگ داشته باشه حرف میزد که یک دفعه خیلی جدی گفت میخوام زن بگیرم .
چشمام چهار تا شده بود ، اوت پوت قلبم بالاترین حد ممکن بود گفتم چی کیو میخوای بگیری ؟ واسه چی ؟ واقعا لحظه ی بدی بود.
گفت میخوام زن بگیرم دیگه .
واقعا احساس میکردم قلبم داره از جاش کنده میشه حتی نگران بودم نکنه سکته کنم .
گفتم یعنی چی میخوای زن بگیری ؟
گفت بابا چته میخوام پیتزا زن خانم بگیرم برای مغازه .
با بالش محکم کوبیدم تو صورتش ، کاش مبلی چیزی دستم بود خورد میکردم توی سرش . چیزی نبود متاسفانه دم دستم جز بالش .
بعدش نشست و کلی ادای منو دراورد و به قیافم خندید .
*عوضی آشغال
**کاش میشد فحش بیشتری داد .
:))))))
چه خبیث جای تلافی داره واقعا
من عمرا بزارم کارمند یا شاگرد یا هرچیزی خانم بگیره
غلط میکنه جر وا جرش میکنم
پس فردا حتما در راه خدا صیغه میغه ش کنه.
فحش آزاده