هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

گای عظما

امروز رو فاک این وِی (fuck in way) نامگذاری میکنم چرا که هر لحظه به گای عظما رفتم .

یه گپ و گفت کوتاه که بین هشت و مامانش رد و بدل شده بود رو شنیدم و مطمئنا هیچوقت اون ادم سابق نمیشم .

قوطی های کوچیک رنگ رو که خریدم هنوز گوشه ی اتاق و باید سریع تر دست به رنگ شم ! 

 

 

یه بازی آنلاین هست به اسم Tanki online که من و هشت اونجا بازی میکردیم و من اسم اکانتم رو با هشت ست کردم فقط قبلش یه میسیز گذاشتم . به واسطه ی این بازی ما دوستای مشترک زیادی از سراسر دنیا پیدا کردیم و گهگاهی حرف میزدیم و وقتی میگفتم شغلم چیه باورشون نمیشد انقدر که مقدس میدونن و بهش احترام میذارن ، چیزی که در ایران بهش بها نمیدن .

یکی از دوستامون به اسم اسچیلر اومد و شروع کرد صحبت کردن و گفت از هشت جدا شدی ؟ گفتم نه ، چطور ؟! گفت اخه وقتی با هشت بازی میکردم میگفت جدا شدید .

وقتی حرفاشو شنیدم واقعا ناراحت شدم و فکر کردم مال چند وقت پیش که با هم مشکل داشتیم بهش گفتم که نه و یه سری مشکلات داشتیم که حل شد . اونم گفت خیلی خوشحاله از این بابت و برامون ارزوی موفقیت کرد .

یه قرار خیلی کوچیک با دوستام داشتم فکر میکنم حتی به ساعت هم نرسید که پیششون بودم ، نادیای عزیزم ... .

چند وقتیه چند تا کتاب شعر از لیلا کرد بچه گرفتم ، فقط بعضی هاشو دوس داشتم و از خرید های دیگم پشیمونم .

کتاب عقاید دلقک دوست داشتنی رو دارم برای بار n ام میخونم هانریش بل عزیزم بیش از حد منو به خودش مشغول کرده و هر لحظه غمگین تر .

قلم گابریل گارسیا مارکز تکرار شدنی نیست . 

چیزی که تصمیم گرفتم باشم بی تفاوت بودنه . هشت به قدری ساده هست که همه چیز رو تعریف کنه اونقدر که یکبار دلش با موهای بافته شده ی دختری که از پشت شالش مشخص بود رفته بود و اگر نون خامه ای هایی که برای من خریده بود توی دستش سنگینی نمیکرد و یادش نمی اورد که دختری منتظرشه ، حتما به دنبال اون دختر با موهای قهوه ای بافته شده و گل سر بافتنی بنفشش رفته بود .

مثلا توی خیابون  با هم  قدم میزنیم یه دفعه یک زنی اون طرف خیابون میبینه میگه اوووو اون خانومه چه جینگول کرده اومده بیرون !! 

چند باری ازش خواستم انقدر هیز نباشه حداقل روی کسی تمرکز نکنه ، میگه من به قصد خاصی نگاه نمیکنم چیزی که میبینمو به زبون میارم .

و جالبه بدونید وقتی همه رو رصد میکنه ، فکر میکنه همه هم اونو رصد میکنن . در انتخاب لباساش وسواس زیادی به خرج میده پول زیادی خرج میکنه و میگه اگه فلان چیزو بپوشم زشت نیست ؟ مردم میبینن منو توی خیابون ! و انقدر حرفاش به نظرم مسخره اومد که گفتم عزیزم مردم به خیابون نمیان تو رو تماشا کنن . میرن به کار و زندگیشون برسن .

*نمیدونم به پای اسکلیش بذارم یا سادگیش که میاد تعریف میکنه :/

**واقعا نمیتونم چیزی بگم چون حداقل ترجیه میدم چیزی ازم مخفی نمونه تا اینکه مخفی کنه .

***بعضی چیزا نه ادمو میکُشه نه قوی ترت میکنه ، فقط به گا میده .

****همش با خودم میگم چطور ممکنه من دم به تله ی همچین پلنگ خوش خط و خالی داده باشم... .

*****هدف من از ساخت این وب مسلما ارائه و ترویج کار فرهنگی نبوده و نیست . فقط و فقط هدفم افزایش فضای باز ذهنم بوده که با حرف زدن (نوشتن) زیاد محقق میشه .

اما خب سعی میکنم واقعا اگر حرفی ندارم ننویسم .

این چیزایی که نوشتم حتی خلاصه ی حرفام هم نشد ! اگر بخوام خلاصه بنویسم باید طومار بنویسم .

گپ و گفتش با مادرش و همچنین حرفایی که به اسچیلر زده بود انقدر ناراحتم کرده که واقعا نمیدونم واکنش ذبح کردن مناسب تره یا بی تفاوتی .


نظرات 7 + ارسال نظر
mahee 1397/01/18 ساعت 23:28

من گم شدم توو قالب جدیدت!

می 1397/01/18 ساعت 23:43

خب بهش بگو اسچیلر رو. منم ناراحت شدم چه برسه به تو. ببین از روی سادگی میگه به نظرم. بهش یاد بده ناراحتت میکنه این کارش خب. د

پریسا 1397/01/18 ساعت 23:48 http://roga2.blog.ir

محیا عزیزم نگم درک میکنم حالت رو که حرف مفته. من در دوران جنگ و دعوا با مصطفی هم اون پیش همه نشون میده خوشبختیم پس اصلا حرفای محمد رو درک نمیکنم اما دلم پیشته کاش پیشت بودم سرتو میگرفتم توی بغلم و بهت میگفتم گور بابای محمد و ننه ش. در مورد حرفاش و به قول خودت هیزبازیش تجربه دارم که این عوضیم اینطوریه فکر کن تو ماشینیم دارم در مورد موضوع مهمی حرف میزنم بعد یه زن کنار خیابون میبینه میگه پری بزنیم کنار سوارش کنیم گناه داره یا اوه چه لباسی پوشیده بود تو اینطوری نپوشیا یا مثلا حین رانندگی راه میده به خانومه رد شه میگم واا چرا اینطوری کردی میگه اوه گناه داشت. ببین این حرفاشون از هیزی نیست که من مطمئنم خاک توسرشون از سادگی و اوسکلیشونه نترس.
بهترین کار بی اهمیتیه اما بهش برسون یه جوری که حرفاش با مامانش رو فهمیدی و موضوع دوستتونم بگو تهش بگو البته برام مهم نیستا اما خودت رو پیشم کوچیک کردی.

پریسا 1397/01/19 ساعت 01:28 http://roga2.blog.ir

الهی بمیرم برات.
همین که گفتی خوبه فکر نکنه هیچی نمیدونی. دیگه کشش نده ولی بی اعتنا شو.

آوا 1397/01/19 ساعت 02:49

شوهر منم پرسه زن تلگرامه وقتی هم بهش میگی چرا تو گروه ها میگی مجردم میگه مگه اونا باید اصل زندگی منو بدونن تازشم منکه تو رو خیلی دوست دارم چرا فکر خودتو با اونا درگیر میکنی اونا مجازین کو یکیش هست اینجا من بکنمش

صحرا 1397/01/19 ساعت 03:42

این کلماتو از کجا میاری دختر! خیلی خوب با هم جفت و جور شدن.
این قضیه تو خیابون راجع به ملت نظر دادن در مورد همسر منم هست، خصوصا که اینجا پوشش آزاده مثلا یهو میگه یا ابالفضل این همه اش ممه است :)) من دعواش میکنم میگه من فقط چیزی که دیدمو گفتم. اینجا خانمها اکثرا یه متر جلوتر از خودشون بالاتنه شون میاد و تا یه متر بعدم پایین تنه ادامه داره :))
بی تفاوتی ایگنور کردن مساله است. یا باید مساله رو باهاش کنار اومد یا روبرو شد باهاش. نه که اون ته تهات بسوزه و تظاهر کنی برات مهم نیس. من خیلی وقته نمیتونم راجع به رابطه تون نظری بدم بیشتر می خونم اما چیزی دستگیرم نمیشه. این که هشت ساده است یا بیخیاله یا مار خوش خط و خاله! تو رو فهمیدم که تو دلت چیزی نیست و به قولی رو بازی میکنی هشت رو نمیدونم. یه چیزی هم هست من ماجراهای تو و هشت رو برا همسرم تعریف میکنم گاهی ببینم نظر اون از منظر یه مرد چیه. اون میگه یه چیزی کمه تو رابطه تون و در واقع در هشت! و طرف تو رو هم میگیره

نل 1397/01/19 ساعت 08:58

منو بشدت یاد کسی انداخت..
اذیت میشه ادم..بعد بی تفاوت..بعد بیخیال...بعد بی توجه...بعد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد