یهو یادم افتاد تا همین چند روز پیش چقدر دوسش داشتم ، دلم تنگ شد واسه اون روزا .
گاهی اوقات گذشت کردن یا فراموش کردن یه موضوعی به قیمت جون کندنت تموم میشه .
انگار دارم کَنده میشم .
تازه فراموشم نمیشه کرد تمام بدیهاشون و حرفاشون میره یه جایی ته ذهن بعد توی دلخوری بعدی دوباره میاد بیرون.چه خبر ازش؟چیزی نگفته؟
من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
تازه فراموشم نمیشه کرد تمام بدیهاشون و حرفاشون میره یه جایی ته ذهن بعد توی دلخوری بعدی دوباره میاد بیرون.
چه خبر ازش؟
چیزی نگفته؟
من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود