هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

وقتی دخترخاله یک عدد جن*ده عست

نه از پست قبل منظورم هشت نبود... . 

قبل از ازدواجمون دختر خاله هشت خودشو خیلی لوس میکرده براش و به مامانش میگه من هشتو میخوام . 

مامانش دیگه در هر حال تلاششو میکنه که دخترش به اون چیزی که میخواد برسه .

دختره هم دست بردار نبوده .

دست به دامان مادر بزرگ میشن ، دیگه مادربزرگ بیچاره به مامان هشت و هشت پیشنهاد میده روی دختر خاله فکر کنن . 

خلاصه این بحث دختر خاله زیادی داغ میشه و طول میکشه .

هشت میگه بابا من اصلا نمیتونم به چشم زنم بهش نگاه کنم .

خالش هم با مامان هشت صحبتاشونو میکنن و قرار میشه یه مدت با هم باشن .

هشت هم گوش نمیده کار خودشو میکنه .

تا اینکه هشت منو میبینه و از من میخواد با هم باشیم . بعد هم که خواستگاری و عقد صورت میگیره .

سر این ماجرا خاله ی هشت با همراهی مادربزرگ قهر میکنن و خانواده ی هشت رو طرد میکنن .

مامان هشت هم اولا میگفت خب چیکار کنم نمیخواسته دخترتو دیگه . ولی متاسفانه قهر خاله و مادربزرگ روی مامان هشت اثر  گذاشت و مامان هشت کم کم از منم خوشش نمیومد و هشت هم زیاد تحریک میکرد با حرفاش و اگر یادتون باشه تا چند وقت پیش همش دعوا داشتم با خودشو خانوادش تا اینکه هشت گفت گور بابای همشون من تو رو میخوام و آشتی کردیم .

تا اینکه شوهر خاله ی مذکور فوت میشه ، حالا درسته با خانواده هشت قهر بودن ولی هشت و خانوادش برای مراسم میرن .

منم رفتم البته ! 

قرار بود بعد از مراسم خودمونی ها همه جمع شیم خونه ی خالش. من و مامان هشت و خاله هشت و چند نفر دیگه برای اماده کردن تشریفات اومدیم خونه .

توی آشپزخونه با مامان هشت داشتیم کمک میکردیم ، دیدم صدای گریه و شیون دخترخالش میاد . 

بدو بدو رفتم دیدم بله خودشو انداخته توی بغل هشت که اره دیدی چه بلای سرم اووومد هشت ، دیدی بدبخت شدم و فلان.

هشت میگه اون موقع تا دیدم اومدی با خودم گفتم تموم شد بدبخت شدم برسم خونه کارم تمومه هفت جرم میده و کلا همه چیو تموم میکنه و میره و طلاق .

من رسیدم توی اتاق با چشمای گرد و با عصبانیت یه چشم غره به هشت رفتم و دخترخاله ی جن*ده شو جدا کردم و گفتم بیا جن*ده خانوم یکم بشین اروم شی . (البته اون موقع بهش نگفتم جن*ده ها)

مراسم تموم شد و قرار شد ننه هشت بمونه و من و هشت و باباش برگردیم .

توی ماشین که سکوت بود هیچکس حرف نمیزد . فقط گفتم منو برسون خونه خودمون .

گفت باشه و منو رسوند و رفت ، باباشو رسوند خونشون و دوباره برگشت خونه ی ما .

کلی قسم و آیه خورد که دخترخاله اومده و اینو دیده و بغل کرده، منم گفتم پاتو بذاری خونه ی خالت یا هرجایی که اون باشه دیگه طرف من نمیای . اخه مرد حسابی من کجا اون کجا ؟! 

برو لیاقتت همونه .

منو بگو به خاطر اقا کلی هیکل ردیف کرده بودم و باشگاه رفته بودم و از چیز کیک های خوشمزه و پیتزا گذشته بودم ، کلی به صورت و چهره و پوست و مو و فلان رسیده بودم (البته من نود و نه درصدشو به خاطر میل خودم انجام دادم کلا خواست هشت به چیزمم نبود اون موقع (الان هست) فقط چیزایی که میخواستیم یکی بود) 

که دوباره قسم و آیه خورد و گفت نه و ما کلا قطع رابطه کردیم .


پ.ن:

خیلی عامو سلیطه بازی دراوردم سر این موضوع :))))

چیزاییم که نوشتم خیلی خلاصه بود و خیلی سلیس و عامیامه وگرنه من فحش نمیدم موقع حرف زدن .


ب.ر.ن:

پست قبل مربوط به هشت نبود .

نل آدرستو بذار .

نظرات 10 + ارسال نظر
پریسا 1397/01/22 ساعت 21:52 http://roga2.blog.ir

اووووووووووووی این دفعه واضح بگو محمد نبوده اینقدر دیرم جواب میدی یعنی قشنگ سکته کردم برات اینقدر غصه خوردم تازه دیده شده برلت گریه م کردم همه ش میگفتم بچه م شانس نداره.
الان اماااااا وقتی فهمیدم محمد نبوده هرچی فحش بلد بودم هرچی م بلد نبودم از اینور و اونور پرسیدم و بهت دادم.
اون دخترخاله گوه خورده من بودم جرش میدادم همونجا. بابائه بخاطر کارای این مرده.

پریسا 1397/01/22 ساعت 22:58 http://roga2.blog.ir

عمه عمو خاله دایی + خودت
فحش خوردید در حد تیم ملی
محمد اهل خیانت نیست خیالت راحت اونم مثل مصطفی اینقدر بدبختشون کردیم که غلط میکنن یه اشتباه رو دوبار تکرار کنن
اه محیااااا اون دخترخالا رو جر بده ها.
الان با محمد قهرید یا آشتی؟

پریسا 1397/01/22 ساعت 23:00 http://roga2.blog.ir

این که عن بازیش گرفته امشب اخلاقش در حد سگه.
از وقتی اومده خونه هی میخواد من یه چیزی بگم جنگ رو شروع کنه منم محل سگ بهش نذاشتم.
نرفته خونه ننه عنش میگه تو دلت نبوده.
اوووووف حالم تخماتیکه امشب

پریسا 1397/01/22 ساعت 23:54 http://roga2.blog.ir

من به گور جد و آبادم خندیدم اگه جلوشو گرفتم. گفت بیا بریم گفتم کار دارم خودت برو. فرداشب اونجاییم دیگه همه هستن الان نمیام.
میگه دلت که نباشه منم نمیزاری برم. میگه بگو خوشت نمیاد ازشون .
میگه اگه خونه مامانت بود خب میرفتی.میگم من یکهفته س خونه مامانم رفتم؟ میگه پس داری انتقام میگیری.
بهانه های تخمی.
هی میخواد عصبانیم کنه تا جوابشو بدم بعد لال شه.
هی دارم تحمل میکنم. ببین کی آبا و اجدادش رو بیارم جلوی چشمش.

پریسا 1397/01/23 ساعت 00:20 http://roga2.blog.ir

دقیقا. آخه پریودم. فکر کنم روی اونم اثر گذاشته.

نل 1397/01/23 ساعت 00:29

http://girlred.blogsky.com

خب خداروشکر هشت نبود:-)
عشقتون مستدام

عجب دخترخاله ای داره‌ها...
کسی‌منو نخاد میگم.مردک خر! لیاقت منو نداشتی!(بلانسبت هشت‌ها..کلی‌میگم:-)) )
بعد اونوقت این میخاسته خودشو جا بده...بابا هرچی بچسبی که بدتره..اقایون اصولا دوست دارن دل ببرن..‌
خخخخ

سلام 1397/01/23 ساعت 01:52

من جای هشت باشم روزی سه مرتبه ترتیبت و میدم حالت باید سرجاش دو بار از جلو یه باز از عقب ... هیکل ترتیب

دختر خاله نبود پس کی بودای خدا از دست این هشت ها نه ها ده هو

خوب کاری کردی که قضیه را اینطوری برگزار کردی
اینطوری تکلیف خودش را میدونه
لوس بازی و دلداری و ... هم نداریم
معنی نداره وقتی اون دختره چشمش دنبال هشت هست تو بخوای ارفاق کنی

مهرا 1397/01/23 ساعت 15:43 http://endorphin.blogsky.com

ولی خوشم میاد اینقدر ازت حساب میبره هشت:)))
این دختره رو هم بزرگش نکن..انتخاب هشت تویی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد