هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

خدا روزای بد ما رو از ریشه نمیکنه

هشت فهمید... .


یعنی قبلا هم یه چیزایی بو برده بود ولی نه قطعی... .


و فکر میکنم واکنشش خیلی بدتر از اون چیزی که فکر میکردم بود... .


چه شب سختی بود .

چه روز بدی بود .



پ.ن:


نشستم و خیره شدم به وسایل پرت شده روی زمین :(

به این فکر میکنم که این پایان ماجراست ؟! :(

از اولشم باید اول با خودم کنار میومدم و اول تکلیفمو با خودم روشن میکردم بعد با هشت وارد رابطه میشدم :( 

میشه برام دعا کنید ؟! منتها نه برای بهبود روابطم با هشت... .

اول برای خودم دعا کنید :( که انقدر تنها و بی کس دارم از پا در میام :(

نظرات 7 + ارسال نظر
علی 1397/01/24 ساعت 01:38

چیو؟ چیکار کرده بودی؟

احسان 1397/01/24 ساعت 03:27

من یه چند وقتیه می خونم وبلاگ شمارو.
خب چرا؟ چی شده یه دفعه؟ بابا بیخیال دعواینا. شما که خوب بودین.

نل 1397/01/24 ساعت 11:39

خوبی هفت؟؟؟
مطمینم روزهای خوب توی راهه..

کامی 1397/01/24 ساعت 14:58

سلام خوبی؟ ایشالا که هر چی زودتر اوکی بشه همه چی. چی شده مگه؟ چی رو فهمید؟

mahee 1397/01/24 ساعت 15:16

چیکار کردی دختر؟؟؟
دلمو شور انداختی که!

خدا نکنه از پا در بیای
من که نمیدونم چی شده اما میدونم که تو عاقل تر از این حرفایی و خودت میتونی شرایط را مدیریت کنی
سالهای اول آشنایی و رابطه ، خیلی سختی وجود داره... تا دو نفر تمام زوایای هم را کشف کنند
نباید کم آورد

تنهایی رو دوست دارم ولی بی کسی خیلی بده ، خیلی وقتا تو زندگیم احساس کردم پشت و پناهی ندارم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد