هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

چهارتا

چهار نفر دارن میرن ، سه نفرشون قطعا یوبسن .

خیلی یوبس .

عنَن ، عن ! 

خدا رو شکر میرن .

یه عن دیگم هست شاید اونم بره .

محصور تو ام

یه اقای رزاقی هست که هر موقع مسئول شیفته و منم هستم ، دوس دارم فقط نگاش کنم . 

شاید به خاطر پوست سفید و قد بلندشه *_* 

اون شب که دیدمش یه تی شرت قرمز پوشیده بود روش به انگلیسی با یه فونت خیلی قشنگ سفید یه کلمه نوشته شده بود که روپوشش اجازه نمیداد کامل دیده شه .

اینو باید بلعید :*

بدترین ها

قطعا امروز بدترین روز زندگیم بود ‌.

abuse

خدمات گفت رانیتیدین تریاژ میخواد از استوک بهش دادم اومد جلو ازم بگیره ، منم یه جوری آمپول رو گرفتم که اصلا اصلا امکان اینکه دستش به دستم بخوره نباشه ، اونوقت کصافت یه جوری از دستم گرفت که کامل دستمو گرفت توی دستش :/ 

خیلی بدم اومد خیلی .

اینم یه جور آزار جنسیه . 


چرا که نیستید

من میام و میخونمتون و هستم همیشه . کامنت نمیذارم چون در عقاید و تجربیاتم دچار تزلزل شدم و اطمینان خاطر ندارم حرفی که میزنم درست باشه ! 


+ وحید و احسان کجایید ؟! 

فقط مِیتی هست .

گاد

خدایا نظرتو از من برنگردون .

چی ؟!

+چی بهت داده خدا؟!  

_لشکر موهای سیاه ^_^

+همونو گاییدم :/ 

_ :(

بقیه

منم دلم میخواست یه شوهری داشته باشم که باهاش اهنگ نیمه ی جانم رو بخونم :(

منم دلم میخواست در این سن که همه ی دوستام نامزد کردن و خوشبخت و خوشحالن ، منم خوشبخت باشم :(

منم دوس دارم یکیو داشته باشم که رسما پایه ی تمام احوال خوب و بدم باشه :(

منم مثه همه آرزوی بخت سفید داشتم :(

اما نشد .

میترسم... .

از حرفای بقیه . 

خیلی میترسم .

فردا

کم کم داریم به فردا نزدیک میشیم... .

میخوام بگم در این روزها و حال و احوال معنوی که دارید برام دعا کنید .



پ.ن: 


شیطونه میگه فردا بگیرم تا دوازده ظهر بخوابم نرم :( 


مزخرفی

محیط کارن خیلی مزخرفه ، محیطش ، ادماش ، مریض هاش ، پاویونش ، غذاش ، همه چیش :( 

خستم واقعا :( هر لحظه دلم میخواد از اونجا بیام بیرون :(