امروز اون شیفت شب بود ، من صبح بودم عصرم با بروبکس قرار داشتم الانم که مهمونی هستم ، کلی به این و اون التماس کرد بتونه بیاد مهمونی پیش من ، نشد که نشد .
میگفت محیا به یکی از بچه ها گفتم امشبمو بیا و من فلان شیفتتو میام ، گفته برادر من بیهودست انقدر اصرار کردن شیفت خودتو بیا منت کسیم نکش :))))
الانم شیفته و دو دقیقه یه بار مینویسه : محیا چه خبره اونجا :(
پی گیر خبر های مهمونی محیا ست یا خود محیا !!! رقیب نداشت تو مراسم؟!
بیشتر پیگیر بود کی میرم خونه :))
نمیدونم :))
اخیش
دلش اونجا بوده
اره...