امشب خانوادم مهمون مادربزرگم هستن ، برادرم...مادرم...
"اون" هم که مراسم یلدای خودشونو دارن . چند باری زنگ زدم حواب نداد .
بچه های اورژانسم که همشون با هم یه تیمن و خوشحالن .
فقط من تنهام .
تنهای تنها... .
حتما بابامم تنهاست .
میتونن تا صبح بابت تنهایی و مظلومیتم گریه کنم :(