عشق همیشگی من محیا ؛
سلام !
الان که این نامه (تکست) رو میخونی جسمم از جانم جدا گشته و همه جا دنبال تو میگرده .
سرگردون و خسته و کلافه مثه دیوونه ها فقط راه میرم و به هرکسی که میرسم از تو میپرسم تا سرنخی ازت پیدا کنم .
محیای عزیزم ، مینیسک زانوم خیلی اذیته ناموسن :(
و اینکه شاد باش ، دنیا رو به کیرت بگیر ارزش غصه خوردن نداره .
کاش امسال طرحت تموم میشد و از این بیمارستان کوفتی که لحظه به لحظش زجره میرفتی . میرفتی یه شهر دیگه ، یه جای دیگه ، یه جایی که به خودت نزدیک تر باشه .
محیا دلم برات خیلی تنگه . زودتر بیا که ببینمت .
قربانت ، محیا
انتظار نامه ی بالابلندتری داشتم ازت