بچه ها واقعا گوه از زندگیم میباره نه راه پس دارم نه راه پیش.
از بیمارستان اومدم بیرون و خونه نشین شدم و بعد از کلی مستقل بودن حالا خونه ی بابامم و خیلی مسخرست که اینجام و مجبورم باهاش کنار بیام.
حالا میفهمم چرا جدا شدن، من یادم رفته بود این یارو یه پا پارانوئیده .
زنانِ کُشته شده از اندوه
فراوانتر از مردانِ کُشته شده در جنگند
:(
قرار نیس ک همیشه خونه بابات بمونی
به زودی باز مستقل میشی
قیمت دلار هر روز ناامید ترم میکنه :)
تف ب این وقتا واقعا
امیدوارم اوضاعت هرچه زودتر بهتر و مطابق میلت شه
اونوقت تو زندگیو اره
تف