هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

زهر تر از خیانت

من این همه از خیانت گفتم این همه از نفرتم گفتم 

اونوقت دایی عزیز و قشنگم امروز اومد پیشم و ده دقیقه ای درد و دل کرد

حس میکردم الان میترکه از درد و غم، کم مونده بود گریه کنه.

گفت نمیتونم بخدا دیگه نمیتونم ادامه بدم.

از دست زنش به ستوه اومده بود.

متاسفانه خانمش از اون آدماییه که بسیار بسیار شارلاتان و نفهمن و سال های ساله که دایی رو عذاب داده با کارهای بی فکرانه و احمقانه ش.

داییم به معنای واقعی زجر میکشه از دستش و سالهاست دچار طلاق عاطفی هستن اما خانمش دست از اذیت و آزار بر نمیداره، صرفا میخواد لج داییم رو دربیاره.

امروز گفت که خانمی رو در محل کارش دوست داره  و عکسش رو نشون داد و گفت اون خانم هم میدونه که داییم دوسش داره.

به زن داییم هم گفته که من کسی رو دوس دارم و زن داییم هم گفته هرکاری میکنی جهندم فقط توی این خونه نیارش.

انگار خونه خراب شد روی سرم.

بهش گفتم نکنی یه وقت اینکارو، انگار تو چشام خوند که چه غمی پشت خیانته.

گفت که اون خانم پانزدهم آذر مهاجرت میکنه و برای همیشه میره از ایران.

گفتم پس ولش کن، اون که میخواد بره. تو هم الکی زندگیتو جهنم نکن.

هیچی نگفت. 

دختره چقدر خوشگل و زیبا بود.

چه چشم هایی اسماعیل، چه چشم هایی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد