هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

فیدوس

انقدر سایبری زیاد شده نمیفهمی کی خودیه کی بیخودی.اومدم عکس خودمو بذارم دیدم نمیتونم مجازی به کسی اعتماد کنم.با طرف نون و نمک میخوری عرزشی درمیاد به خاطر کیک و ساندیس میفروشتت بعد انتظار داری تو رو که نمیشناسه بوست کنه بذاره لب طاقچه؟ یکی دو نفرن که میتونم اعتماد کنم بهشون که اونم چه کاریه منو دیدن دیگه عکس واسه چیه :))



ب.ر.ن:

کاش میشد چشاتو ببندی و همه چیو با ذکر سگ تو این زندگی همه چیو فراموش کرد و کپید .

این خارجکیا یه چی ساختن شبیه استوانه شیشه ای، میری توش یه دکمه داره فشار میدی گاز پخش میشه تو سلول و راحت و بدون درد و زیبا میمیری.هرکی دلش میخواد خودکشی کنه میره اون تو.

پس فردا مشخص میشه الکی از خودکشی میترسیدیم و هر کی بمیره میره مرحله ی بعد

حالا کاش واقعا بریم مرحله بعد.

از انسان بودن خسته‌م کاش ورژن دیگه ای بود میشد اونو بازی کرد.

نه در این دنیا، نه در این محیط مادی، چیزی خارج از این بعد مکان و زمان، خارج از کالبد فعلی. مشخصا ما به دلیل انسان بودن تصوراتمون به شکل هرچیزی رو که دیدم و لمس کردیم و فراتر از اون نمیره.نمیتونیم چیزی‌ست فرض یا تجسم کنیم که خارج و فراتر از این حرفا باشه.

با افزایش سن هم ددکمون محدودتر میشه.

مثلا شما میای میگی نه نه من میتونم من میتونم یه ادم فضایی با گاز هلیوم فرض کردم.خب اخه اسکل اینم که در عالم مادی و حیات هست، گفتم یه چیزی رو فرض کنیم که خارج از دیده ها و شنیده هامون باشه.

نظرات 5 + ارسال نظر
بهشت 1401/04/31 ساعت 15:23 http://nochagh.blogsky.com

محیا جان من نمی دونستم اون فضای استوانه ای برای خودکشی موجود باشد؛شاید ازش استفاده می کردم.نمی دونم لحظه مرگ را طاقت دارم یانه.مرگ پدرم و مرگ مادرم و مرگ مادر بزرگم آرام گذشته ٫حالا به ظاهر که من دیدم).اگر من نیز بتوانم به راحتی برم مرحله بعد ،دبگه نمی مونم.چیزی برای تماشا و تجربه برایم باقی نمانده.همه آنچه را آرزو داشتم ببینم از روی کنجکاوی ،دیدم.چندان چنگی به دل نمی زد .گفتم همین؟!؟همش همین بود؟فقط کاش بچه هام تاب بیارند و بی تاب نشوند مثل خودم که برای پدر و مادرم خیلی سخت بود تاب اوردن.تو را دوست دارم که بدون ترس از قضاوت حرف می زنی.آزاد بودنت آرامم می کنه.

واقعا دیدن داغ عزیزان بدترینه، امیدوارم لحظه های قشنگی پیش روتون باشه

بهشت 1401/04/31 ساعت 17:05 http://nochagh.blogsky.com

ارنست همینگوی از سرطان، مالاریا، ‌ التهاب کبدی، دیابت، شکستن ستون فقرات و جمجمه، دو سانحه‌ی هوایی و خونریزی کبد و کلیه جان سالم به در برد؛ ولی در نهایت خودکشی کرد!
آدم‌ها را این چیزها نمی‌کشه، بی دفاع شدن در مقابل رنج، غم و بیماری می‌کشه.
آدما را تنها شدن در مقابل مصیبت می‌کشه...

همینگوی در کتاب « پیرمرد و دریا » مینویسه :
«آدم برایِ شکست آفریده نشده.
آدم ممکنه از بین بره، اما شکست نمی‌خوره.

دقیقا همینطوره

لیلا 1401/04/31 ساعت 19:48

محیا یادته گفتم تو کش و قوس تموم کردن رابطه؟
امروز حرف زدیم و خداحافظی کردیم
بعد از 9سال، قلبم داره کنده میشه دختر
و آدم چقدر تنهاست
هیشکی و نداریم عملا
اون بی کَس تر از من

اره یادمه افرین تو خیلی قوی هستی که بعد از نه سال تونستی تمومش کنی.
مطمئن باش کار درستی کردی

امید 1401/05/02 ساعت 12:57

در خصوص عکس خوب شخصی برای من بفرست ببینمت
درمورد مردن هم من فکر می کنم از یک حالت به حالت دیگه میریم
مثلا اسپرم بودیم شدیم نطفه و به دنیا اومدیم شدیم ادم بعد که مردیم احتمالا روحمون میره بالا یه دفعه با یه روح سرگردون یه موجود دیگه حالا این موجود میتونه انسان باشه یا هر حیون دیگه جفت میشه یه چیز دیگه تولید میشه که در یک بعد دیگه یه زندگی دیگه
داستانم خیلی تخمی تخیلی بود

شاید

الهه 1401/05/04 ساعت 20:57

من ترجیح میدادم بعد از این دنیا دیگه همه چیز تموم بود...
حوصله مرحله بعد ندارم واقعا .

من نیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد