هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

سگ درونم باش

میگه محیا؟تو منو دوست داری؟

حقیقتا نه!واقعا نه!نفرت و ترحمی که من نسبت به این بشر دارم با هیچ متر و مقیاسی نمیگنجه!رقت انگیز ترین و پست ترین اندازه هم در کنار این ادم متر و معیار نمیشه.

ظبیعتا چیزی نمیگم.

باز میپرسه منو دوست داری؟

من: نه اونطور که تو فکر میکنی.تو دوستمی و به همون اندازه دوستت دارم.

باز میگه:یعنی نداری.


*ازچسبندگی خوشم نمیاد. اینکه کسی وابستگی داشته باشه بهم، نفسمو تنگ میکنه عرصه بهم تنگ میشه احساس میکنم مثه مار بوآ محکم پیچیده به دست و پام و نمیذاره تکون بخورم.(اجتنابی)

گاهی اوقات به قد و هیکلش نگاه میکنم خنده م میگیره :)) حس خیلی خوبی داره یعنی محشره! کسی اندازه ی خرس گریزلی باشه نیم قرن سن و سالش باشه بعد بیاد مثه کوالا بچسبه بهت بپرسه تو منو دوس داری؟

یا از اعصاب خردی های سرکارش بگه. از اینکه حراست چقدر مسخره بازی دراورده تا دعوایی که با دکتر داشته و غذایی که سوزونده و تلفنی که مامانش جواب نداده.

درد و دل نمیکنه.معتقده هربار درد و دل کرده چیز خوبی عایدش نشده.


من : نمیگم ندارم.فقط میگم اون دوستت دارمی که تو میگی نیست.

ناراحت میشم از اینکه کسی رو ناراحت کنم ولی از امید واهی دادن به کسی که واقعا دوسش نداری خیلی بهتره.


همیشه حرف زدن با ادم ها رو اسون میکنم، سعی میکنم کنارم ارامش داشته باشن راحت باشن راحت حرفشونو بزنن البته سگ درونم نظر دیگه ای داره.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد