هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

بو

انقدر کتاب کتاب کردم که :)) داشتم میومدم خوردم به یه میز بزرگ پر از کتاب و با نوشته ی پنجاه درصد تخفیف

و از اونجایی که مستحضرید کتاب قیمت خون منو شماست الان، خیلی ریز و سوسکی از تحریم در اومدم و چند تا خریدم.

به بزرگی‌خودتون ببخشید دیگه پیش این اقای نویسنده/مترجم/ویراستار بودم بوی کتاب بهم خورده بود و هوس کرده بودم نتونستم جلوی خودمو بگیرم.



پ.ن:

به نحوه ی حفاظت و نگهداریش احترام میذارم و بسیار هم برام قابل احترامه. جلوی کتابخونه ش وایسادم یکی از کتاب هاش خیلی چشمم رو گرفت ازش پرسیدم این همون کتاب فلانه؟ گفت اره. چند تا سوال در موردش پرسیدم و گفت خب برش دار خودت ببین

دیگه دلش سوخت برام :)) 

این کتاب چند جلدیه، اون زمان که من دانشجو بودم نزدیک یه تومن بود، خیلی گرون محسوب میشد و من حتی سمتش هم نرفتم.



پ.ن۲:

کتاب ها رو که میخواستم بخرم فروشنده یه دختر جوون و به احتمال زیاد دانشجو بود، داشت پیتزا میخورد و دست میزد به کتاب ها.

چند تا کتاب انتخاب کردم و ایشون برشون داشت و چند دقیقه ای توی دستش نگهشون داشته بود تا حساب کنه، اه اه کتابام بوی غذا و بوی گند پنیر گرفت.

 گفتم میتونم عوضشون کنم؟ گفت بله حتما. منم از همون کتاب ها یکی دیگشون رو برداشتم.

دیگه از این به بعد فقط با دستکش :)))



پ.ن۳:

چند نفرو در فضای مجازی اسمشو نبر پاره کردم، متاسفانه اون پسره هم جزوشون بود و اخرش گفت چرا انقدر عصبی هستی یکم استراحت کن  :*

خشمم فرو خورده شد.



***کامنت هاتون خیلی برام ارزشمنده، با همین کامنت هاست که  باهاتون ارتباط میگیرم و قربون صدقتون میرم :* تنتون سالم سرتون سلامت :*


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد