امروز مامانم گفت بریم فلانی رو ببینیم. ظاهرا چون تازه زاییده ونسبت نزدیکی داره باید دم به دقیقه بپریم بریم خونه ش
زاییده دیگه، همه میزان! تخم سه زرده که نکرده
گیری کردیم
گفتم من نمیام کار و زندگی دارم.
حالا رسما هیچ کاری ندارم و بیکارم و همه در جریانن :))) منتها از رفتار اون روزش قدری ناراحتم و تاب دیدنش رو ندارم.
خوب میکنی نمیری، منم از رفتارش عصبانی ام
خیلی اصلا :(
خوب کردی نرفتی،انگار ما سنگ سبک ایم.
والااااا