یه دختر ترشیده ای بود حول و حوش چهل و پنج به بالا , شبیه این بادمجون له شده های ته ظرف ترشی بود :))
عاقو این استاد عفونی ما بود , یه روز اومد پسرا رو جدا کرد واسه خودش , برد بهشون پیتزا داد :))
با پسرا خیلی خوب بود , زن ستیز عظما بود .
دقیقا این عفریته ی کون غنچه ای یه ادا بازیایی از خودش در میکرد که مشخص بد سر عقده ای بودنش و ازدواج نکردنشه .
عاقو زد و این شووووور کرد چه شوووووری چه شووووری :))))
یهو شد ننه کوماندو ! مانتوی گشاد میپوشید منم جز خودش توش جا میشدم , مقنعه ش از ابرو هاش شروع میشد تا پایین باسنش تموم میشد , شلوارش از کمرش شروع میشد تا ته بخش ادامه داشت :))
یه روز اومد رفتیم ویزیت. یکی از پسرا از این شلوار پاره ها پوشیده بود. خم شد انگشت اشارشو کرد تو سوراخ شلوار این پسره :))))) بهش گفت این چیه پوشیدی دکتر ؟! :))))
پسره سرخ و سفید شد جلوی دختر و پسر :))
ویزیت تموم شد و برگشتیم استیشن پرستاری . داشتیم آزمایشا رو چک میکردیم یهو این عفریته برگشت گفت مسئول شیفتتون کیه ؟! گفتن خانم فلانیه .
انگار به خر ابنبات پرتقالی دادی :)) یه ذوقی کرد :)) گفت صداش کنید بیاد .
رفتن بیچاره رو از پاویونشون صدا زدن بیاد .
یه خانوم تقریبا سی ساله ی باشخصیتی بود .
بهش گفت این چیه پوشیدی ؟! چقدر ارایش داری ؟
اون بنده خدا هم هاج و واج مونده بود .
دختره گفت شما چیکاره ای دکتر ؟ حراستی ؟
نکبت کم نمیاورد که :)) گفت مانتوی منو ببین مادر :)) ببین چقدر گشاده :))
دختره هم نگذاشت نه برداشت گفت : من تیپم مثه شماست یا سنم همسن شماست ؟ :)))))
عاقو ما رو میگییییی داشتیم میترکیدیم :)))
بعد از چند وقت رفت سر خونه زندگیش و این شوور جمعش کرد :)))) واقعا جمعش کرد .
پ.ن :
خدا به برکت این پست یه شوهر پرفکتم به من بده منو جمع کنه :))))