هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

خوره

رفته بودیم بیرون خرید همینجوری صرف وقت کشتن و ول گشتن 

میدونید که کاملا میخوام از زمان فرار کنم هرکاری میکنم احساس میکنم بیهوده ست کتاب فیلم بیرون گشتن گوشی درس اینستاگرام و هرکوفت دیگه ای که بهش فکر میکنم و میگم انجام بدم یا انجام میدم احساس میکنم بیهوده ست و فقط تلف کردن وقته نه که اینیشتینی چیزی هستم باید حتما در حال اختراع کردن باشم تا حس مفید بودن بکنم

خلاصه میرم بیرون که وقت بگذره 

با ماشین رفتم و چون فرد مسن همراهمون بود با احتیاط رفتم و سعی کردم تند نرم

پیاده شدیم که پاساژی رو ببینیم تموم که شد و میخواستیم برگردیم سمت ماشین که فرد مسنی که باهامون بود گفت من خسته شدم میشه ماشین رو بیاری اینجا؟ گفتم نمیدونم کجا پارک کردم. ف.الف گفت بخوای باهات میام و گفتم اوکی

رفتیم و دوبار گشتیم و ماشین رو پیدا کردیم 

جای شلوغیه و جای پارک نیست اصلا . گفتم از کوچه میشه برگشت خیابون یا ورود ممنوعه؟ گفت نمیدونم

خلاصه ماشین رو دراوردم و گفت خب از اینور برو.

منم داشتم دور میزدم که از فرعی ای که توی کوچه بود برم ماشین اومد پشت سرم وایساد .

ف.الف گفت از همون کوچه م میتونستی بری انقدر شل شل کردی که پشت سرت ماشین وایساد. من خیلی بهم برخورد.

چون اولا شماخری هستم دوما لطف کردم و اوردمشون بیرون سوما به نظرم خلاف ادب بود چهارما فکر کنم به خاطر پی ام اس بود پنجما خودم پی ام اس هستم و بودم و نیازی نمیبینم پی ام اس یکی دیگه رو تحمل کنم.

خلاصه چیزی نگفتم و گفت اصلا فکر نکنم اینجا راه داشته باشه به خیابون که کاملا بدیهی بود راه داره و راه هم داشت.

رفتم بیرون و وایسادم.

گفت نمیخوای کنار وایسی؟ گفتم نه کاری به کسی ندارم گفت خب باشه ! 

از این خب باشه گفتنشم خوشم نیومد چون اولا دل خوشی ازش نداشتم به خاطر حرفی که زده بود دوما نذاشت جمله م تموم شه سوما پی ام اس بودم و هستم.

وایسادم و گفت حالا چطوری پیداشون کنیم 

گفتم گوشی نداره گفت خب من میرم دنبالش

خلاصه اومدن و خدا خدا میکردم بخوان برن خونه.گفتن بریم خونه و برگشتن.

همین دیگه داشت مغزم رو میخورد باید مینوشتم .