نزدیک پاییز روزا کوتاه شده، عصر که میشه آفتاب بی جونی میفته روی فرش اتاق.
وضعیت کووید بیشتر شده، نفس ندارن.
هر روزم شبیه هم شده. فیلم و سریال دانلود میکنم کتاب میخرم برنامه میریزم ولی حالی برای انجام هیچکدوم ندارم.
به تازگی خانم دایی عزیزم جنین پنج ماههش رو از دست داد و خانواده رو غم دار کرد.
خانمش بعد از مدت ها بچه دار شده بود.
چند سالی هست که دچار روزمرگی هستم و از وقتی کووید شده بدتر.
بیشتر اوقات نشستم و کار مفیدی انجام نمیدم.
دیشب اومدم سریالی که تازه دانلود کردم رو بریزم روی فلش تا برم با برادرم ببینیم که دیدم ای داد بی داد دچار ویروس شده و فرمت نمیشه با مشقت های فراوان روش ترفند زدم اوکی کردم.
خیلی طول کشید و سخت بود احساس مفید بودن بسیار دارم الان و خوشحالم.
شما هم نزدیک پاییز که میشه یاد روابط و معشوق های گذشتتون میفتید؟
آهنگ اختیاریه از رستاک توی ذهنم پلی میشه و تلفیقی از هشت و آمبولی ریه و بقیه توی ذهنم رژه میره.