صبح بیدارم کرده میگم باشه .
ساعت ده و نیم زنگ زده میگه : خواب بودی ؟
_ نه
+ کجایی ؟
_ روی تختم -_-
+ :)) بلند شو خرس قطبی پاشو ببینم
_ باشه باشه
(غلت میزند و به اون پهلو میخوابد)
+ من عاشق اسم آیدام ، همیشه دلم میخواس عاشق یکی بشم که اسمش آیدا باشه .
_ ینی اگه اسمم آیدا بود بیشتر عاشقم میشدی ؟
+ نه ته عاشق بودنم در همین حده .
ب.ر.ن:
این دیالوگ به من گفته شده ، این فقط یک نقل قول عست :
"اگه تو منو ده تا دوس داری اون منو هزار تا دوس داشت . تو هیچوقت نمیتونی منو مثل اون دوست داشته باشی ، یعنی هیچکس نمیتونه ."
_ من همیشه از اون دسته از بچه هایی بودم که ذوق داشتم تابستون تموم شه برم مدرسه .
+ چرا تابستون بهت خوش نمیگذشت ؟
_ چراااا خیلییییی . یه بابابزرگ نظامی داشتیم که پزشک بود خیلی جدی و سختگیر بود . بعد از ظهر های تابستون جلوی کولر گازیش لم میداد و چرت میزد ، من و داداشمم یواشکی با سه چرخه دور تا دور سالن سه چرخه سواری میکردیم و از اون شکلات های خارجیش برمیداشتیم و میرفتیم جلوی کولرش می ایستادیم و میخوردیم :)) بعدش میرفتیم تا بیدار نشده .
تمام این کارارو با ترس و لرز و لذت زیااااااد انجام میدادیم .
انگار ادرنالین خونمون فروکش کرده بود و دنبال یه چیز هیجان انگیزی بودیم :))
تو چی تابستون بهت خوش نمیگذشت ؟
+ عجب شر بودی :)) چرا به منم خوش میگذشت .
* بزرگوار اجازه نمیداد بیرون از خونه سه چرخه سواری کنیم.
_ سلام خوبی ؟ وقت داری امشب بریم خرید ؟
+ سلام عزیزم اره عشقم اره فدات شم دردت به جونم
_ :/
خدا کنه ننش زنگ بزنه یا براش کار پیش بیاد نیاد یا مجبور شه بیشتر بمونه محل کارش و نتونه بیاد یا یه معجزه ای چیزی :/
پوستم خیلی خوب بود ، یه بار به این رزیدنتای چیز گفتم که میخوام پوستم خیلی بهتر بشه . نمیدونم چرا همچین چیزی گفتم.
چند تا جوش زیر پوستی داشتم خواستم درست شه .
عاقو یکی نبود بگه برو به یه ادم حسابی بگو نه به این .
خلاصه بهم چند تا کرم رو معرفی کرد که لایه بردار بودن و خنگ توقع داشت انقدر من لایه بردار بزنم تا جوش ها رو بشوره ببره :))
حالا وقتشه یه کرم مثل اکتی پور بزنم فقط نمیدونم کدوم یکی از محصولاتشونه که باید بزنم :(
کرم دیگه ای میشناسید معرفی کنید .
انقدر حواسم پرته و شلوغم نمیدونم چند تا کامنت گذاشتم برای کی گذاشتم جواب کیا رو دادم ، دو بار به هشت اس دادم فلان کارو انجام بده و از چارت ها کپی بگیره . اصلا نمیدونم کجام دارم چیکار میکنم انگار به ذهنم یه قفل بزرگ زدن و گذاشتنش روی حالت استند بای :/
خلاصه اگه ج کامنتاتون به دستتون نرسیده اعلام کنید .
* جووووووون دو رقم اخر کامنتام هشتاد و پنج شده :))
سر چیزای کوچیک ازش عصبی میشم ، البته تقصیر اون نیست .
شارژرشو خراب کردم :| به خاطر همین اعصابم خورده :|
پ.ن:
خیلی بده وقتی دعوا میکنی باهاش ، کسی رو جز خودش نداشته باشی بهش پناه ببری :(
بی کس میشی ... .
هشت کاش هیچوقت نفهمی همه ی پناه منی .
کاش همیشه فکر کنی من تنها کسیم که داری و میتونی بهش پناه ببری .
میپرسه چرا این دارو رو باید در ظرف در بسته نگه داری کرد ؟
میگم تا حالا دیدی بگن در ظرف درباز نگهداری کن ؟!
میگه قانع شدم :))
:))
میگم چهار لیتره ! توی لیوان که نگه نمیدارن میریزن در بطری برای اینکه نریزه درشو میذارن دیگه . میشه نگهداری در ظرف در بسته ! غیر از اینه ؟! :))
_ لباس تنگ میپوشی اون همه پهلو و شکم و سینه و چربیاتو طَبَق طَبَق میندازی بیرون میری مهمونی ؟ نمیگی همه عاشق چربیای اضافت میشن دیوونه؟
+ دیووونههههه :)))
+ تو از اون زن هایی .
_ از کدوما ؟!
+ از اونا که مشغول درست کردن صبحانه ن و ادم دوست داره بره از پشت بغلشون کنه و ... :*
لوکیشن : صبح جمعه ، آشپزخانه .
با اون صدای مست و خسته و خواب الودش مگه میشه ادم بشنوه و دیوونش نشه ؟