هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

مشاورت

خب در مورد جلسه ی مشاوره ی امروزم خیلی دوس دارم صحبت کنم .


عصره دوستان ، هنوز که نرفتم تعریف کنم .

آداب معاشرت

چیزایی مثل حس بد همیشه هستن ، باید بشه کنترلشون کرد .

من همیشه سعی کردم ساده و سلیس صحبت کنم ، خیلی خیلی ساده .

چند وقتیه وقتی میام به کسی انتقاد کنم یا یه چیز ناخوشایند بگم فورا لحنمو برمیگردونم و بیخیال میشم و یه چیز خوشایند میگم .

خیلی این کار خوشحالم کرده :)

البته هشت پیر شد تا من این اخلاق رو پیدا کنم .

میگفت زارت نزن وسط حال مخاطبت عزیزم . یکم لطاقت بیان داشته باش . زبونت مثل ساطور نصف میکنه مخاطبو .

(من بد دهن نیستم خارج از این محیط دنج خودم و دوستای صمیمیم ، منظورش تیکه انداختن بود میگفت زیاد رک نباش تیکه هم ننداز)

یه نمونه ی واضح و مبرهن براتون مثال میزنم :

امروز دوستم رفته بود خرید و خریداشو نشونم داد ، گفتم ااا این تی شرته ! چند ؟! 

گفت فلان قیمت .

گفتم کردن تو پاچت عامو تا دسته :))

عاقا من اینو گفتم دوستم تا لحظه ی آخر هی میگفت هفت جدی گفتی ؟! واقعا ؟! خوب نیس ؟! :))

این روانی ها رو اذیت کنید تا میتونید حال میده :))



پ.ن:

دلم برات تنگ شده هشت... .

میشه فردا زنگ بزنی و بگی بوپوش بوپوش بریم بیرون ؟! 

آفت جون :( نامهربون :( قدرم ندون :( بزنگول :(

تا کی میخوای این عاشق بیچاره شیدا بشه :(

وقتی افتادی رو دور گند زنی

یه دوست مموش دارم که خیلی ناز و خوشگله یه دوس پسر داره که دو سال باهمن .

دوس پسرش ، امید جان اومد و در مورد اپلای و این مزخرفات حرف زد و چند تا سایت و راهنما بهش معرفی کردم (چند تا آدم مطمن و وارد) که اگه میخواد از اون منابع استفاده کنه .

داشتم با دوستم حرف میزدم یهو گفتم امید چیکار کرد ؟ کارای اپلایشو ؟! 

یهو با دهن باز و چشمای چهار تا شده پرسید چی ؟! مگه امید میخواد اپلای بگیره ؟! 

گفتم اره بابا چند وقت پیشا حرفیدیم  و "با هم حال کردیم".

گفت چی ؟! حال کردید ؟! 

گفتم نه بابا کی با اون چلغوز حال میکنه منظورم حال کردن از گپ و گفت بود .

عاقا دیگه نمیشد جمعش کرد .

خلاصه گیر داد رو قضیه اپلای و این چیزا .

خوشحال اومد پیش من ، شوکه رفت :)) 

عاقو من دیگه حرف نمیزنم :))

آرزوی دیرینه

انقدر دوس دارم به آرزوی شیرینم برسم و از شر خالم و هشت جون سالم به در ببرم .

کرمک درون

توی ترافیک بودیم پسره ماشین بغلی به شیرازی گفت ما داریم توی این ترافیک کباب میشم تو دیگه چرا انقدر خوشگلی لامصب ؟! جووووووون .

منم خیلی بدم نمیومد سر به سرش بذارم منتها دیگه پرسنالیتی نداشتم اجازه نداد :)) 

و البته اینکه ممکنه از طرف هشت باشه و بخواد شهادت بده که این خانم به من پا میده و تامام :/ 

دیگه مثه خانمای متعهد جلوی کرم درونمو گرفتم و مثه ادم شیشه رو دادیم بالا و موزیک زیاد کردیم و به راهمان ادامه دادیم.

البته بماند که چقدر دلم میخواس جیم جیم همرام بود و کلی کرم میریخت :))

دیالوگ دیوث اعظم

مکالمه ی یکی از دوستام با دوس پسرش که چون اسمش با چند تاتون مشترکه ترجیح میدم اسم نبرم .

چهار سال با همن :))

دوستم : من میرم نمایشگاه بین المللی کتاب تهران تو هم بیا با هم باشیم .

پسره : مگه من کتاب خونم ؟!

دوستم : چه ربطی داره تو بیا میخوام با هم باشیم یه تایم زیادی .

پسره : اگه میای خونه ، بیام .

دوستم : چه ربطی داشت ! 

پسره : خب کلاس زبان دارم ! بیام الکی پر بخوریم که چی ؟!

دوستم : ینی بیام خونه شما مشکلی نداری کلاس زبانم نداری ؟!

ولی بخوام چند ساعت با هم باشیم کلاس زبان داری و کار داری و مرخصی نمیدن و ... ؟!

پسره : بیکارم مگه باو پاشم بیام نمایشگاه کتاب ؟! 



این مکالمه واقعی عست :/ 

خواستم شدت دیوثی رو براتون کالبد شکافی کرده باشم .

کژکش نباشیم :))


ب.ر.ن:


این علی که کامنت گذاشته کیه ؟! 

عزیزم بیا جنسو تحویل بگیر گندید :))


۲.نه احسان جان ناراحت نشدم . کلا من ناراحت نمیشم داداچ

مشاوره ی تک تک

خیلی دوس دارم ببینم توی جلسه مشاوره راجع به من چی گفته !

:))

یعنی اگه یه کلمه راجع به سسک حرف زده باشه میرم جرش میدم :)) 

بدیش اینه تک تک میریم و جدا جدا و روزهای مختلف و من نمیفهمم چی میگه راجع به من :))

این بشر اصلا حاضر به مشاوره نبود ولی برای اینکه از من جدا بشه تن به مشاوره رفتن داده !

با کله

یکم اینور و اونور زدم با این و اون حرف زدم گفتن فعلا نه عزیزم .

یعنی شما ببینید حجم تر زدن من چقدر بالا بوده که میگن فعلا نکن بذار گندت یادشون بره .

امروز که قرار بود هشتو ببینم داشتم میمردم از استرس .

اصلا نگاش نکردم ، انگار که اون نیست .

انقدر استرس داشتم با کله رفتم تو دیوار و دماغ محترم فک کنم یه چیزیش شد .



به شارمین :

ژااااان ژااااان تو فقط کامنت بذار :* 

خوشحال شدم از کامنتت بشر ^_^

جمع کردن گند زدن اعلا

ببینم فردا پس فردا میصه رفت این گند رو جمع کرد یا نه :/

البته با چند نفر صحبت کردم گفتن نمیشه :/

گند زدن اعلا

خب روز موعود رسید و متاسفانه من گند زدم از استرس :(

در این حد که طرف برگشت گفت من نظر میدم شما چی کار کنی :)) 

ازتون میخوام برام دعا کنید :( 


پ.ن:

پهنای باند گند زدنم شدیدا زیاده :(

خب عزیز من نمیشه که هم هشت باشه هم من :(