عامو یه پزشک اورژانس دیوث داریم که اصلا میره اورژانس که با پرستارای اورژانس حال کنه :))
دوستم میگه هرچند وقت با یکی میریزه روی هم حال و هولشو میکنه و میره :)) بزرگوار چند باری گفته پرستارای اورژانس خیلی خوشگلن (خدایی هم چند تاشون همه چی تمومن)
این دخترای پرستاری بعضیاشون خیلی خنگن ! وقتیم که دانشگاه بودن پسرای پزشکی ترتیب دخترای پرستاری رو میدادن (اکثرا بومی اینجا نبودن)×. این خنگام فک میکردن اخرش اینا رو میگیرن :)) خب احمق گرفته کردتت چطوری بیاد تو رو بگیره . یه یکی دو سالی باهاشون مشغول بودن و ور میرفتن ، میرفتن سراغ بعدی :/
این خنگولا هم امییییدوااااار میرفتن به پزشکی بعدی میدادن :))
*گفتم بعضی از پرستارا که امیدوارن شوهر پزشک گیرشون بیاد.
همشون اینجوری نیستن .
من همونم که وقتی همه میگن اووووووف این دختره خیلی سنگین و با شخصیت و فلانه ، دوستام میزنن زیر خنده میگن کییییییی ایییییین ؟! :/
یه سری کلمات کلیدی توی ذهنش داره.
هرموقع میخواستم شیطونی کنم یا حوصلم سر میرفت ، شروع میکردم به پسورد ، پیج ، وب ، ... . پیدا کردن .
کلمات کلیدی رو که بلد بودم رو میزدم ، ترکیب میکردم ، میساختم تا پسوردشو پیدا میکردم .
ادامه مطلب ...
چه زود تموم شد :(
البته ما انقدر ریخت همو دیدیم دیگه داره حالمون بهم میخوره از هم ! فک کنم قرار بعدیمون یه ماه دیگه باشه .
چقدر ازدواج وحشتناکه ! یه لندهور میاد خونتون دیگه هیچوقت نمیره تازه باید بهش سرویسم بدی ! جلوش غذا هم بذاری که با قدرت و نیروی بیشتری بتونه امر سرویس دهی رو انجام بده !
:/
ما هم فردا جول و پلاسمونو جمع میکنیم میریم خونه ی خودمون اماده شیم واسه پاویون جدید
خیلی دوس دارم برم بهش بگم عزیزم چقدر دروغ میگی ؟! خسته شدم دیگه انقدر به دروغات گوش دادم !
و گفتم ! و گفت چی میگی ؟!
و گفتم بای و برای همیشه در افق رو به جلوم محو شدم .
چی شد که فکر کردیم پدر مادر هامونو بذاریم خانه ی سالمندان
خوشبخت تریم ؟!
اونم پدر و مادری که از پس کارهای شخصی خودشون برمیان !
به خاطر پول ؟! ارث ؟! به خاطر چی ؟!
مادرش هیچ مشکلی نداره ها گذاشتش خانه ی سالمندان که از صبح تا شب روی یه تخت سر کنه ... .
این چیزا دل ادمو به درد میاره .
خیلی مسخره س !
انقدر بدم میاد وقتی دعوا میکنم نمیاد منت کشی :/ اه .
دوستام پیام دادن شام برم پیششون ، بهش میگم و میرم .
کلی خوش میگذره ^_^
وسطاش کلی زنگ میزنه و اس میده کی میای :( بهش میگم دو دقیقه س اومدماااااا پیش دوستامم چته انقدر زنگ میزنی و اس میدی ؟!
میگه کی میای ؟!
میگم نمیدونم .
یازده و نیم با کلی بهانه گیری عاقا میرسم خونه .
کلی غر میزنه و تا میام یه حرفی بزنم مثه سگ آقای پتیبل پاچه میگیره :|
میگم چته ؟! میگه نمیدونم رو اعصابمی .
منم میگم اوکی و میرم بخوابم ( اصولا از دعوا همیشه فراریم و اگر بحثی پیش بیاد لفظا اصلا بلد نیستم جوابشو بدم و هرچی هم طرف مقابل بگه ذره ای خونم به جوش نمیاد و عصبی نمیشم :| انگار برام مهم نیست دیگه شایدم اعصابشو ندارم البته این خصلت در اینجا به نفعمه چون اگه توی بحثا جوابشو بدم بدتر میشه ولی وقتی سکوت میکنم خیلی نادم و پشیمان میاد منت کشی)
میرم روی تختش دراز میکشم با گوشیم ور میرم میاد میگه بیداری یا میخوای بخوابی ؟ میگم میخوام بخوابم .
میگه اوکی و میره کاراشو انجام بده .
اصلا باید انگار از دماغ ادم دربیاره تا کرم درونش بخوابه :/
عجیب خوابمون میومد هر دو :( ولی به زور بیدار شدیم و اومدیم خونه ی عمه جانش .
مامانش و باباش هم که خارجن الکی میگن هوا فلان بود :/
شیم آن یو ننه جان :/ من هیچوقت نشده صداش کنم ولی اگرم بخوام نمیگم مامان :/
بهش میگم Hey You ;)