هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

سوء تفاهم

صبح رفتم کافه و با فلانی صحبت کردم و ازش خواستم خودش مثل ادم بره و بگه داره خیانت میکنه وگرنه من خیلی بدتر این خبر رو میدم .

نشست و توضیح داد و گفت اینجوریه و فلان و بهمان و دقیقا راست میگفت و یه سوء تفاهم پیش اومده بود و از بدشانسیش اسمش یکی بود .

گفت که این ویس در حالت عادی گرفته نشده و به خاطر استفاده از مواد . 

وقتی سند و مدرک رو کرد خیالم راحت شد و گفتم که قضیه رو تموم شده فرض میکنم .

خب حالا با این وقت کم چه غذایی بهتر از لازانیا میچسبه :)


ای بابا

میگه چرا انقدر کشش میدی ؟ 

میگم چیو ؟ 

میگه دعوامونو دیگه

میگم من کی کش دادم ! 

میگه پس چرا الان خودتو میگیری

میگم نمیگیرم .

میگه پس چی ؟!

میگم پس هیچی بیا برو دیرت شد .

کاش میشد بهش بگم چی شده :( بگم که فلانی داره خیانت میکنه ، بگم شنیدم ویسشو که گفت " ... جان تولد من یک ماهه دیگست" کاش بگم کاش بگم و خودمو خالی کنم :(

روی سینم سنگینی شدیدی حس میکنم .


* این یه هفته تعطیلی از اولشم قرار بود نحس باشه و از دماغم دربیاد :(

خیانت

حالم خیلی بده .

از دیشب نتونستم بخوابم .

من فکر کردم این حال بدم به خاطر قهرمونه . اما نه به خاطر یه چیز دیگس .

دیشب همه چیز حل شد ولی اتفاقی که افتاد... .

سنگینیش رو هنوز روی سینم احساس میکنم .

چرا من باید اون لحظه شاهد این اتفاق میبودم ؟

چرا من باید صدای اون ویس رو میشنیدم :(


جای خواب :(

این اولین شبیه که دعوامون کشدار شده و ما با هم قهریم همچنان ، اونم انقدر طولانی .

و اولین شبی هست که دارم فکر میکنم باید کنارش چطور بخوابم.

هرچند به یاد میارم تجربیاتی که دوستان میگفتن هیچوقت جای خوابتونو جدا نکنید .

نمیخوام اینکارو بکنم ولی اگه اون کرد چی ؟! 

همونطور که گفتم تخت یه نفرست و اگه من برم روی تخت بخوابم ممکنه اون برای خودش رختخواب پهن کنه یا اصلا نیاد توی اتاق .

یه فکری به ذهنم رسیده اونم اینکه برم سر خودمو گرم کنم با مطالعه و یا کارهای دیگه جلوی چشمش بعد اول اون بره بخوابه ببینم چیکار میکنه اگر رفت توی اتاق که اجبارا با اینکه اصلا دلم نمیخواد و خیلی مغرورم در این چیزا ، منم میرم یه جوری خودمو جا میدم روی تخت .

اگر رختخواب پهن کنه هم باز به همین منوال ...

ولی اگه روی مبل بخوابه نمیدونم چیکار کنم :( 

وای وای وای وای :( عجب هچلی :( خب مرد پاشو بیا منت کشی منم اشتی کنم بریم دیگه :( 

تلگرام

چند بار لاگ اوت و لاگ این شدم تلگرام دیگه نمیذاره وارد اکانتم بشم :( 

دیگه همینجوری ویلون موندم پشت در :((

تو رو خدا رام بدین تو :(

دعوا

نمیدونم وقتی دعوامون میشه چطوری باید به زورش غلبه کنم ؟

روی مبل نشسته بودیم دعوامون شد با گریه و داد و بیداد بلند شدم برم ، کتف هامو گرفت که توضیح بده من اشتباه میکنم به قدری زورش زیاده که نمیتونستم از جام حرکت کنم حتی کوچکترین تکونی هم نمیتونستم بخورم .

ولی خب پاهام ازاد بود :)) با یه لگد میتونستم کارشو بسازم اما نخواستم تا اخر عمر در حسرت بچه بمونیم .(البته ضربه باید خیلی شدید باشه تا عقیم کنه ولی خب این یه هفته کوفتم میشد باید می نشستم دم و دستگاه باد کرده ی اقا رو درستش میکردم .)

فقط جیغ میزدم ولم کن ولم کن ، اونم از ترس همسایه ها گذاشت برم . الانم توی اتاقش تنهام برای خودم دارم کتاب میخونم .

خیلی زورش زیاده خیلی راحت میتونست منو قفل کنه روی دهنم رو هم بگیره نتونم جیغ بزنم .

بدم میاد کسی به زور نگهم داره اگه اینبار وقتی عصبانیم بهم دست بزنه یه حرکت فجیحی میرم روش .

عاقا وقتی کسی عصبانیه سعی نکنید جسما مهارش کنید ، مگه تیمارستانه ؟! میدویید میاید میگیرید طرفو ؟! 


پ.ن:

چیکار میکنید اینجور مواقع ؟

منشی بی تربیت

یه کار اداری داشت و باید صبر میکرد تا نوبتش بشه ، در همین حال چند باری زنگ زد و حرف زد (اصولا وقتی کار داره اصلا سمت گوشی نمیره)

منم داشتم ناهار میدرستولیدم (قرمه سبزیِ جانِ جانان) و باهاش حرف میزدم .

کارش که تموم شد زنگ زد گفت بی شوهری بیداد میکنه ها!! گفتم چطور؟! گفت از منشیش یه سوال پرسیدم دیگه مگه ول میکرد ؟ سعی میکرد بحثو باز کنه باهام حرف بزنه وقتی اس دادی گفتم ببخشید نامزدم زنگ میزنه باید حتما جوابش رو بدم . یه لبخند مرموزانه هم زدم انقدر ناراحت شد دختره .

خیلی دوس داشتم بگم بابا اعتماد به نفس بابا خوش استایل بابا خوشتیپ بابا تو خوبی و این حرفا ولی انقدر لفظا باهاش صمیمی نیستم که بگم :)) 

بعد چون چیزی نگفتم میگفت احساس میکنم ناراحت شدی ، آره ؟ ناراحت شدی ؟! 

منم گذاشتم با افکارش تنها باشه و به کار بدش فکر کنه :)) 

دیگه دو سه بار گفت ناراحت شدی عشقم گفتم نه . :))


دو نفره

دوستم بهم زنگ زده با هم حرف زدیم اخرش میگه " سایه ات از سرمان کم نشود حضرت یار "

بهش میگم حالا مثلا کم شه میخوای چه گوهی بخوری ؟! 

کلی فحش میده میگه فک کردم ادم شدی عوضی .

میگم خواستی مودب باشم وقتی خونست زنگ بزن مجبورم جلوش مودبانه بحرفم :))

*

دیشب کرم آبرسان و مرطوب کننده زدم به صورتم ، میاد صورت تیغ تیغیشو میچسبونه به من میگه وااای چه نرمی :/ بهش میگم دردم میاد میگه سزای کسی که ته ریش دوس داره همینه :))

*

تختش یک نفرس ، وقتی دو نفره میخوابیم فیکس میشیم روی تخت و میچسبیم به هم . بهم میگه خونه ی خودمونم که رفتیم تخت یه نفره بخریم :)) 

*

لباس هاشو میپوشه ادکلن میزنه

میگم جووووووووووونز

میگه ایییییششششش 

:))



به به

عاقا شام درست کردم چه شامی چه شامی به به چه چه .

اصن ترکوندمااااا . خودم مونده بودم چی شد اینجوری شد .

کلی هم تعریف و تمجید شنیدم چه دستپختی داری و من باورم نمیشه تو حتی دست به سیاه سفید زده باشی و فلان و این حرفا.

دیگه اینکه هر دو بشدت خوردیم و سنگین شدیم .

کنارش یه سس سیر مشت هم درست کردم که باهاش سرو بشه عاقا اصن کولاک شد .

یه عالمه هم سالاد کاهو درست کردم (کاهو خیلی دوست دارم) و زدیم بر بدن .


پ.ن:

عکس کوفته ای که قبلا درست کرده بودم نشونش دادم (از بچگیش تا الان کوفته نخورده بود)بعد پرسید با برنج میخورنش ؟! یعنی حجمی از خنده که من اون لحظه کنترل کردم هیچ جای دیگه کنترل نکردم :)) مثه این پسربچه های تخس کلاس اولی که از معلم سوال میپرسن :))

یه بارم توی یه بازی انلاین جایزه گرفته بود میگفت این جایزه هامو میبینی ؟ (کنار یوزرش کلی ستاره و اسمایلی و این چیزا بود) مال من از همشون بیشتره . وای خدا ینی اینجا دقیقا مثه پسر بچه های پنج شش ساله ی خیلی تخس بود که از همه بیشتر پولک و ستاره  گرفته :)) مرده بودم از خنده :)) مرتیکه سی سالشه خجالت نمیکشه با دوتا برچسب و پولک مجازی ذوق میکنه :))

جوگول من

وسایلمو جمع کردم و یه چیز خوشمزه درست کردم و اومدم پیشش .

دوستشم بود و منم دید . بار و بندیلمو دید فهمید باید جمع کنه بره و یکی دیگه جاش تلپ شه :)) 

باهام حرف زدیم و کیک و چای خوردیم و حال کردیم :)

خدا رو صد هزار مرتبه شکر که ننه باباش ولش کردن رفتن لاهیجان و منم میتونم با خیال راحت بغلش کنم و بگم چقدر خوبه دارمش ، وقتی از خانوادم منزجر میشم میتونم بهش پناه ببرم .

چقدر خوبه که خونشون همیشه مکانه :)) 

دوس دارم شب براش یه شام خوشمزه درست کنم . دوست دارم خوشحالش کنم خیلی خوشحال ... .