هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

دپ

خوشگلتون دپه :( 


مجاز

نمیدونم چرا احساس میکنم همه باهام سنگین شدن .

آقای محمدی ، محید ، آقای سولی ، رزاقی ، ... .

نمیدونم چیکار کردم :( 

شدم مثل ریال ! روز به روز از ارزش و محبوبیتم کم میشه :( بدون اینکه خودم بخوام !!

اخه من که نه حرکتی میزنم نه حرف ناراحت کننده ای !

این عن بازیا چیه :(

مخصوصا مجید :( 


ذوق

امشب مجید شیفت بود .

اومد و دیدمش ، خیلی حرف نزد و منم جلوی ذوقمو گرفتم و اومدم .

بغل

_تو این حس چسبندگی و جدا نشدنو از کجا اوردی ؟ 

+ از زیادی دوس داشتنی بودن تو ! 



سایز

ادم خوبه سال تولدش شصت و پنج باشه نه سایزش ! 

محمدی که پست قبل گفتم فامیلی یکی از همکاراس :/ 

قبل از فحش و توهین که محمد کیه ، درست بپرسید .

مشمئز کننده

توی بالکن دراز کشیدیم پشت سر هم منو صدا میزنه و میگه محیا ؟ مکث میکنه منتظر میشه جواب بدم .

بعد میگه هیچی .

به آسمون خیره میشم یکم به گذشته فکر میکنم ، به حال ، به روزای خرابی که دارم سپری میکنم به شیفتام ، بیمارستانایی که میرم ، به روابطم با همکارام ،به رزاقی که بعد از قضیه ی مجید چندشش میشه از من :)) ، به مجید ، به هشت ، به حال نا مساعدم به زندگی ای که در جریانه .

میگه محیا ؟ بهش میگم واقعا چی میشه که آدم ها انقدر زود پر میشن و دل میکنن یه دفعه ؟! 

میگه لابد طاقتشون طاق میشه .

میگم چطور ؟ 

میگه حتما یارو آدم بیخودی بوده دیگه 

به آقای محمدی فکر میکنم که چقدر من عاشق این بشرم .


پ.ن: 

در حال حاضر هم پشه ها گایی.دنم و شب جمعه ای هشتاد درصد لذت رو به من دادن :/

خفه شو

خیلی چرت و پرت میگم :/ 

مدام هی به خودم میگم خفه شو خفه شو خفه شو .

۶۵

اصن این متولدای شصت و پنج چرا انقدر دوس داشتنی هستن ؟ 

:(

رزاق شیفت بود بسیار بسیار چندش انگولیز ناک اومد و رفت :/