هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

پول

تفکرات بعضی ها جدی سطحی و خنده داره!یعنی اصلا باورم نمیشه طرف با قد جلبک مغز داره زندگی میکنه و دووم آورده.خسته م واقعا از معاشرت با ادم هایی که باید توضیح داد و حرف زد. همون اول نمیگیرن چی میگی.

به کتاب خوندن و مطالعه ربطی نداره ها،به درک مطلب و هوش اجتماعی برمیگرده.با اینکه درک مطلبه اما ربطی به اینکه چقدر کتاب خوندی و میخونی نداره اتفاقا طرف من اهل مطالعه و کتابه و اصلا نویسنده س دریغ از فهم و درک طبع humour و گرفتن نکته های ظریف و ریز، فهماندن مطالب نمیدونم چنین کسی که هوش و ذکاوت کافی رو برای نویسندگی‌ نداره چطور اسم خودش رو نویسنده میذاره :)) نویسندگی رو ببچه بازی کردن و هرینه قمری اسم خودشو میذاره ناشر و مترجم و نویسنده!

تست هوش رو که میگیرن یه استعداد یابی هم بذارن بد نیس.فک نمیکنم کسی دوس داشته باشه در زمینه ای فعالیت کنه که بهش خیلی علاقه داره ولی موفق نمیشه درش.

چهارتا است و بود و شد و میذاری کنار هم دو نفرم میارن به به چه چه میکنن میشه شعر!میشه اثر هنری!درصورتی که در بهترین حالت میشه کسشر.

بعد چه گوز و شعری سر هم میکنن همه چرت و پرت

پولم که توش نداره پس دنبال چین

عزت نفس

دوست دارم یه سری حرف ها بزنم یه سری چیزا بگم منتها اینجا جاش نیست یعنی از اون حرفا نیس که همیشه اینجا مینوشتم مخاطب اون جنس حرفام شما نیستید هیچکسی نیس.

از بین این همه آدم دور و نزدیک، مجازی و واقعی که میشناسم یا میخونمتون کسی رو پیدا نکردم اینطور باشه.شاید علیرضا بود 


**من ادم سفت وسختیم.یعنی بار اول که منو ببینید میگید چه مستقل و خودساخته ست با لشکری از مرد میتونم کار کنم طوری که فاصله و روابط رو حفظ کنم جوری که نه اونا روی من کراش بزنن نه من روی اونها.

دور خودم یه دژ محکم کشیدم از اون اجتنابی خفناش. 




***هرچقدر داره بهم سخت میگذره و میدونم باید به علی زنگ بزنم یعنی داره بیچارم میکنه این تاب آوردن و زنگ نزدن بهش.این مقاومت کار دست من میده ولی نمیزنم چون همچین ادمی‌نیستم.

فقط دیگه پیر شدم سرش.دیگه بریدم.

بار قبلی که زنگ زدم بهش همین چند روز پیش حالم خیلی بد بود و قد یه تار موی باریک مونده بود بزنم زیر گریه فجیع.نزدم.هیچوقت اینکارو نمیکنم.چون آدمش نیستم.ادم بروز احساسات هستم ادم اینکار نیستم.

اینکار رو بی عزت نفسی میدونم.

و باور کنید اگر جزو همچین افرادی هستید نه فقط در نظر پارتنرتون بلکه در نظر هرکسی که ذره ای برای خودش احترام و ارزش قائل باشه ادم حقیر و ناچیزی جلوه میکنید.


چند وقت پیش خانمی کمک خواسته بود بابت کار اشتباهی که کرده بود و شوهر یا دوس پسرش دقیق مطمئن نیستم عصبانی بود از کار/رفتارش.

به جای اینکه ذره ای به مغز نداشته شون فشار بیارن و راهکار بدن، چی گفته باشن خوبه؟ هفت هشت تا دختر دقیقا این پیشنهاد رو داده بودن که خودت رو بزن به مظلوم نمایی و گریه زاری!!!آخه ادم چهل ساله یه ذره مغز نباید داشته باشه؟بلوغ فکری و احساسی و اینا هم نه،ذره ای مغز فقط.

چقدر میتونید خودتون رو حقیر و ناچیز جلوه بدید؟ تا کجا؟ اصلا چی بهتون گذشته که انقدر ارزش خودتون رو پایین میارید و خودتون رو بی ارزش میدونید؟تو  چه خانوداه ای بزرگ شدید؟ادم حسابتون نمیکردن هیچ جا نه؟



بگذریم کار من انقدر بیخ پیدا کرده که اندازه ی بند انگشت مونده خودم به این دسته بپیوندم



گاهی فکر میکنم با خودم چی منو تا مرز نابودی کشوند؟



***به کارما فکر میکنید؟

تا به حال کسی قلبتون رو خیلی بد شکسته که حک شده باشه تو وجودتون جوری که یادتان نخواهد رفت؟

برعکسشم بگید.قلب کیو خیلی بد جور شکستید جوری که صداشو شنیدید؟


اگر نمیخواید تایید بشه بنویسید توی کامنت یا با اسم خودتون کامنت نذارید.

بعد از خوندن نظراتتون منم مینویسم.

خاله زنک

پسر حاتمی رو مسخره میکنن چون خجالتی و کمروئه موذبه میترسه که جای شلوغ و مهمی پا گذاشته

منم بودم میترسیدم

خیلیا نوشته بودن شبیه پسر یوسف صیادیه سرچ کردم دیدم اره هست :))

گوه نخور

دلم فیلم و چیپس و پفک و فساد میخواد

هدف

همه در سفرن و من تنهام.گفتن ما میریم سفر و رفتن.

امروز ظهر برگشتم خونه و بابام گفت مهدی قراره بیاد.تنها مهدی ای که ابم باهاش توی یه جوب میره و دوسش دارم.اومد و ناهار رو پیش ما بود.بد نبود فقط از خستگی بعدش تا هفت خواب بودم.

این روز ها بی حوصلم.بی هدف و بی حوصله.بدی هدف داشتن در زندگی اینه وقتی بهش میرسی حال تعیین هدف دیگه ای رو نداری یا هدف دیگه ای نداری.

دلتنگ کسایی هستم که کنارم نیستن و در سفرن صد البته که اعضای خانوادمو میگم و کس دیگه ای انقدر برام مهم نیس بود و نبودش.

اخر نفهمیدم من چطور روابط اجتماعی ای رو دوست دارم!

علاقه به ایجاد ارتباط دارم و روابط اجتماعی بالا میخوام ولی از ادما گریزانم.

ایده الم اینه یه دوست خوب و صمیمی برای خودم داشته باشم و همین بسه برام.با هم در ارتباط باشیم ماهی یکی دو بار همو ببینیم ولی همیشه مجازی از حال هم خبر داشته باشیم.صبح و شب پی وی چت کنیم اما مزاحم هم نباشیم.

نه بابا ولش کن حوصلشو ندارم تنهایی دستت باز تره

جنده توجه نباشید

دوستان یاد بگیرید جنده توجه نباشید.در هیچ جایی.اینکه جاده توجه بازی درمیارید به این معنیه که

"من جنده ی دوزاری ای هستم که خانوادم و جامعه برای تربیتم به ازای هر یک جنده توجه بازی یه استخوان جلوم پرت میکردند"


دیروز عصر یاد کراش سابقم افتادم دیشب دیدمش و قلبم کنده شد

امروز با فلانی لاس متوسط و تمیزی زدم و ماچ به کله‌ش که لاس رو تمیز نگه داشت و ادامه داد

خنده هاش و شور و شوقش منو امیدوار میکنه

امروز رو با کمردرد و وای چقدر مستم من شروع کردم و باید برم دنبال کار یکی از دوستام که پرستاره تو  وزارت بهداشت و کارشو راه بندازم اینم کم کم داره میره

شایدم بعدش یه سر برم آتیه

اومدم بگم چطور دل می کنید از کسی که پابند رابطه کردید؟چطور بهش میگید دارم میرم برای همیشه و خدحافط؟چطور اون قبول میکنه باهاتون رل باشه وقتی میدونه رفتنی هستید؟بعد دیدم دارید از خانواده و عزیزترین کس هاتون دل میکنید دوس پسر/دختر که چیزی نیست

یادتونه یه بار علی بهم گفت تو گوهم درست کنی من میخورم؟ خیلی چسبید بهم این حرفش


یا .فت تو گوشم درست کنی خوشمزس؟

یه سری مطلب راجع به ناسیونالیسم و پروپاگاندا و فاشیست و از اینجور خزعبلات که مربوط به رشتشه میگفت منم مثه گاو نگاش میکردم نمیدونم این حرفای قلمبه رو از کجاتون درمیاد من که انقدر سعی کردم ساده و روون حرف بزنم مریض بفهمه دیگه یه کلمه تخصصی هم بخوام بگم میگردم ببینم جایگزینش به فارسی و ساده چی میشه همونو میگم

دید جوابی نمیدم فهمید هم صحبت خوبی برای اینجور مطالب نیستم سیگارشو کشید :)))

چقدر دلم براش تنگ شده چقدر دلم میخواست میبود و دستشو میبرد لای موهام

چقدر این روزا که لهم دوس داشتم باشه پیشم دلم بهش گرم باشه دلم نمیخواست این بار رو تنهایی به دوش بکشم دوس داشتم باشه و غر بزنم براش اونم هیچی نگه

بد تموم شد لج و لجبازی شد و حالام که قراره بره پایان خوبی نداشت

فوق فوقش سالهای دور یه سیگاری دود میکنه به یاد من

چقدر دلم میخواس باشی علی

صد البته خدا رو شاکرم احساسمو پیش خودم نگه میدارم و ذره ای بروزش نمیدم

به سلامت خدا پشت و پناهت