هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

Safe

بسیار بسیار حرف ها برای گفتن دارم از فمنیسم و گندی که میتونه به کل سیستم بزنه و از مشکلات و حرف ها و حدیث ها و از جریانات اخیری که به نتیجه نمیرسه 

وبلاگ من متاسفانه سراسر سایبریه، سایبری نباشه دوستان عرزشی هستن، به همین جهت نمیشه هر مطلبی رو نشر داد 

حسین رونقی رو به بیمارستان منتقل کردن با وضع بد جسمی، کماکان خیلی ها ایشون رو نمیشناسند

نویسنده ی گاماسیاب ماهی ندارد  رو خیلی ها نمیشناسن و مهم هم نیست.

اصلا مهم نیست شما کی رو بشناسی کی رو نشناسی وقتی هدفت چیز دیگه ایه.

در این جریانات جدا از صدمات جسمی و جانی مردم و اسیب های اقتصادی زیادی حکومت و مردم رو تهدید میکنه.

ترومای ناشی از اسیب روانی در پی حوادث گذشته بیش از پیش نوجوانان و جوانان رو تحت تاثیر قرار میده.

تاثیر و میل به خودکشی‌ در جوامعی مه در خطر قحطی، جنگ، اپیدمی جمعی هستن به جهت تلاش برای بقا کمتر میشه اما در این خصوص پیام های ضد و نقیض زیادی در خصوص خودکشی رنج سنی چهارده تا هجده سال دریافت میشه.

اگر دقت کرده باشین بیشترین طعمه های خودشون رو از بین کسانی انتخاب میکنن که تک والدی باشن و از خانواده ی کم جمعیت، تا صدای اعتراض رو با سرکوب ها خفه کنن.

سوگ و سوگواری و تاثیر اون بر روان به نحوی هست که ضعف نهان رو اشکار میکنه و درواقع روی نقطه ضعف شما دست میذاره و از احساسات شما سو استفاده میکنه و غم جای خم رو میگیره.

تکمیل مراحل سوگواری برای هرکس متفاوته از پدری که پسر دو ساله ش رو از دست میده و بعد از یک هفته مشغول فعالیت های عادی و روزمره ش میشه تا پدری که هجده سال پیش پسر چند روزه ش رو از دست میده و همچنان هر سال با هر مناسبت یاد پسر از دست داده ش میفته و این غم تماما همراهشه.

غم به تنهایی جای خشم رو نمیگیره و احساسات ثانویه ی دیگری که پیوست غم محسوب میشن هم به همراه داره، مثل ضعف، بی حسی، افسردگی در موارد حاد و ترومای ناشی از حادثه و دیگر مسائل.


ترومای روانی رو دست کم نگیرید : اسم فلان شهر که میاد ناخوادگاه ناراحت میشید و اشک توی چشماتون جمع میشه یا لحظه ای ساکت میشید و به فکر فرو میرید یا ناخوداگاه یاد خاطره ی بدی که رخ داده میفتید.


یک مثال خیلی خوبی که میتونم بزنم تا ترومای روانی رو واضح تر بیان کنه اینه که بچه ای که حریم خصوصی نداره و تحت کنترل شدید پدر و مادرشه همون علایمی رو بروز میده که بچه ای تحت تجاوز قرار گرفته.


متاسفانه اسیب های روانی ناشی از اتفاقات اخیر بشدت بالاست و ما را به سخت جانی خود این گمان نبود اینجا مشخص میشه.


بیش از این نمیتونم چیزی بگم خیلی دوست دارم مفصل تر تک تک جریانات رو بررسی و انالیز کنم مه با شرایط فعلی میسر نیست.



عجب‌ روز گهی بود! شنبه و یکشنبه جوری در هم مثپیچیدن و کارای منو بین پیچ و تابشون خفه کردن که گره کوری شده و با هیچی باز نمیشه.


*خوابم میاد


**از میگرن نخوابیدم، حرص و جوشی که این دو روز پر استرس داشتم رو کسی نداشته. از شدت استرس نمیتونم تحمل کنم هیچی رو، کنج اتاق برام تنگ و قفس میشه

نفسم تنگ میشه

خیلی حالم خوب نیست و حس میکنم کسی نیست که بتونه حالمو خوب کنه.

شاید بگید خودت حالتو خوب کن، چیزی نیست که حالمو خوب کنه.

تمام دنیا تکرار مکررات است و بس. نمیشه لذت برد از چیزی که قبلا برات اتفاق افتاده.


دیشب حال خوبی نداشتم و میخواست ازم رگ بگیره. اولش که میگفت نمیتونم نمیتونم، بعدش صد بار رگمو خراب کرد و نتونست بگیره 

اخرش گفت سوزنش خرابه :)))))

و تصمیم بر این شد که مثه تزریقیا امپول رو مستقیم بزنه تو رگم.

و بالاخره زد و تونست بزنه.

و من خوب شدم.

حتی اونوقت هم احساس شعف‌و شادی ناشی از دارو و خلاص شدن از میگرن نداشتم.

بهم میگه ول کن فدای سرت بابا مگه چند سال دیگه زنده ایم شل کن اخرش من و توییم که می مونیم.

منم ترس میگیره که نکنه واقعا من و این بمونیم.

صبح یه دختر گوگولی و کوچولو هجده نوزده ساله اومد و گفت ببخشید دکتر من میخوام یه راهنمایی ازتون بگیرم.

انقدر شیرین و معصوم بود که باید همونجا میخوردمش و نمیذاشتم این پسره اذیتش کنه :)))

اگه این پسر زود ازدواج کرده بود و بچه داشت، همسن این دختر بود بچه ش.

در هر صورت این دو روز گوه امدر گوه گذشتن و پایان شب سیه سفید است.

امیدوارم سفید باشه واقعا چون بدنم اصلا به قوت سابق باقی نیست و زود از پا میفتم.

کشتزارم باش خانومی

امروز روز اعصاب خردی منه تقریبا از صبح درگیر هزاران کار اداری و چم و خم های قانون و تبصره م!

سازمانی که دو تا اتاق به فاصله ی یک طبقه هیچ خبری از هم ندارن! و به پاسکاری عادت دارن و ما هم گیر مجوز!


بسیار خرسند شدم امروز بحث کشتزار بانویی رو دیدم در رابطه با یکی از ایه های قران و تفسیرش و بحثی که در تایملاین بود! :))

باورش نمیشد داره سالهاست داره از چیزی دفاع میکنه که به ضرر خودشه، بچه دار شدن اجباری، کتک خوردن در صورتی که نافرمانی کنه، داشتن هوو های متعدد تا بی نهایت و تنها وقتی حق اعتراض داره که حقش رعایت نشده باشه، اطاعت هر دستوری بی قید و شرط و تنها سرپیچی در صورتی که هم سو با شرع نباشه و خلاف شرع باشه.

هر بار که منشن میذاشت “یعنی چی؟همه ی اینکارا رو بکنه و منم حق ندارم چیزی بگم؟” و خدا بیامرز مردی که مستند با ایه ی قران جوابش رو میداد و میگفت سیاهنمایی نکنید اینها که اجرا نمیشه اما در قران و دین دستوراتش هست.

اسم

بعضی اسم ها برام دردآورن، مثل علی.

حتی تایپ کردنشم برام درد داره.انگار به تیکه شیشه بریده برداشتم و دارم باهاش خط میندازم رو پوستم.

سگ درونم باش

میگه محیا؟تو منو دوست داری؟

حقیقتا نه!واقعا نه!نفرت و ترحمی که من نسبت به این بشر دارم با هیچ متر و مقیاسی نمیگنجه!رقت انگیز ترین و پست ترین اندازه هم در کنار این ادم متر و معیار نمیشه.

ظبیعتا چیزی نمیگم.

باز میپرسه منو دوست داری؟

من: نه اونطور که تو فکر میکنی.تو دوستمی و به همون اندازه دوستت دارم.

باز میگه:یعنی نداری.


*ازچسبندگی خوشم نمیاد. اینکه کسی وابستگی داشته باشه بهم، نفسمو تنگ میکنه عرصه بهم تنگ میشه احساس میکنم مثه مار بوآ محکم پیچیده به دست و پام و نمیذاره تکون بخورم.(اجتنابی)

گاهی اوقات به قد و هیکلش نگاه میکنم خنده م میگیره :)) حس خیلی خوبی داره یعنی محشره! کسی اندازه ی خرس گریزلی باشه نیم قرن سن و سالش باشه بعد بیاد مثه کوالا بچسبه بهت بپرسه تو منو دوس داری؟

یا از اعصاب خردی های سرکارش بگه. از اینکه حراست چقدر مسخره بازی دراورده تا دعوایی که با دکتر داشته و غذایی که سوزونده و تلفنی که مامانش جواب نداده.

درد و دل نمیکنه.معتقده هربار درد و دل کرده چیز خوبی عایدش نشده.


من : نمیگم ندارم.فقط میگم اون دوستت دارمی که تو میگی نیست.

ناراحت میشم از اینکه کسی رو ناراحت کنم ولی از امید واهی دادن به کسی که واقعا دوسش نداری خیلی بهتره.


همیشه حرف زدن با ادم ها رو اسون میکنم، سعی میکنم کنارم ارامش داشته باشن راحت باشن راحت حرفشونو بزنن البته سگ درونم نظر دیگه ای داره.



کسشر نگید

بعضی هاتون خدای کسشرید نمیشود برایتان مرد :))

مترجم

یه چند باری تیکه انداختم بهش که بعضی خانم ها تخمشون بیشتر از مرد هاست یا چیزی گفت که در جوابش گفتم دیدم خودم مرد ترم خودم انجام دادم.

خلاصه چندباری به بی تخمی محکوم شد :))

تازه فهمیدم چیزی نوشته و سفت و سخت دفاعی کرده و براش دردسر شده. ناراحت شدم.



من دسترسی به تلگرام ندارم بچه ها یکی برای من کرم سوپریم بزنه :))) بنویسید سوپریم برای محیا 


مثل اینکه از هفته دیگه قراره اینترنت قطع شه


پ.ن:

نه واتس داشتم نه تلگرام، دیدم باید حرف بزنم با بچه ها لازمه، تله نصب کردم

امشب عجیب احساس بی کسی میکنم. احساس اینکه کسی نیست پشتم باشه، حس خیلی مزخرفیه.

از اون حسا که انگار همه بچه ها بازی میکنن و منو راه نمیدن.

چقدر دوس دارم یه فضایی باشه مثه میتینگ مجازی همه باشیم و در مورد مسائل چند وقت اخیر صحبت کنیم و هرکسی تحلیل خودشو بگه.

یه چیزی مثه روم خصوصی کلاب هاوس منتها تصویری