هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

بد نخوابید

ناموسن نصف شبی میخواستم پاشم جرش بدم انقدر بد میخوابه :/ خیلی خانومی کردم نزدمش :/ 


هچل هفت

هشت ، هشت ، هشت ، هشت ، هشت ، هشت ، هشت ، هشت ، هشت ، ... .

اصلا خیلی الکی اسمشو صدا میزنم .

جواب میده جانم ؟ منم میگم هیچی ... 

حالا این خوبه ، عاقا یه موقع هایی هست پیگیر میشه میگه نه بگووووو چی میخواستی بگی ؟! نهههه باید بگی .

:|||||


دیگه اخرشه :)))

فیلم حضرت یوسف فقط اونجاش که فرمان میاد یوسف باید با زلیخا ازدواج کنه و یوسف هم میبینه عاقا این پیر و فرطوته بقیه جاهلان هم که منتظر معجزه ! پس چرا از این موقعیت استفاده نکنم و زلیخا رو جینگول نکنم ؟! 

هم ما به یه نون و نوایی میرسیم هم جاهلا رو عاقل میکنیم !

پیتزا

هشت عاشق پیتزاس ، با ذوق همش میگه امشب برام پیتزا درست میکنی ؟!

منم گفتم یه شب که خونه مکان باشه درست میکنم برات .



;)

امروز هومن داشت با یکی از متخصص ها صحبت میکرد یهو بر گشت به هومن گفت عه امروز پنجشنبه س میخوای زود بری دیگه ؟! 

من و اون پسر شیرازیه هم وایساده بودیم عاقا منو میگی سرخ و سفید شدم اصن !! 

هم پسره هم هومن میدونن من نامزدم .

دیگه فضا سنگین بود سریع محل رو در یه فرصت مناسب ترک کردم

لالاش میاد

هشت میگه بریم مسافرت با هم ؟ خودمون تنها هیچکس دیگه هم نباشه . بریم یه جایی که فقط خودمون باشیم . خودمون دوتا.

یه جهان عاری از آدم میخواد :/ 

خسته س کلافه س بی قراره ! و من اصلا این همه پریشونی رو درک نمیکنم . یا باید گرسنه ش باشه یا خوابش بیاد که من بیشتر احتمال میدم خوابش میاد .

ضایعه س بی قراره ها ، بعد میگم چرا بیقراری ؟! میگه عه تو از کجا فهمیدی ؟! 

میگم خیلی تابلوئه .

میگه بریم .

میگم یکم صبر کن ننه ت پاشه بره میریم . 

میگه خب شامو بکشید بریم زودی .

هیچی دیگه مثه مرغا رفتیم شام کشیدیم و خوردیم و الانم نشستن برای چای بعد از شام و کم کم میخوان پاشن برن .

هشت هم همچنان مثه گوشی روی ویبره بی قراره البته یکم بهتر شد بعد از شام فک کنم گرسنش هم بود :)) فقط میخواد بخوابه.

یکم دپ بود .

اصلا کلا همینه واقعا دوره هایی از افسردگی رو داره .

دفعات اول یه پسره بود یادم نیست اسمش چی بود ولی کامنت گذاشته بود بغلش کن . من فکر نمیکردم دوست داشته باشه بغل بشه . ولی خیلی خوب جواب داد البته از بی قراریش کم نکرد ولی کمک کرد بخوابه . 

ممتد

به هشت میگم چقدر دوسم داری ؟ 

میگه میخوای بدونی ؟! 

میگم معلومه .

میگه بیا بغلم .

... .

*

هشت یه روز خیلی ایده آل شد یعنی اصلا در حد پوکیدن ایده آل شده بودا :/

بعد خوابید بیدار شد دیگه ایده ال نبود :/

*

مامانش اینا اومدن از لاهیجان .

چند وقتی بود حرفی از هشتاد و پنج نزده بودیم ، محفلمون کم سو و کم نور شده بود . باز خدا پدرِ مادرشوهر رو بیامرزه که رونق و نور و گرما رو به محفلمون برگردوند .

*

دلم از اون بغلای ممتد میخواد .

دوس

دوست دارم زودتر ازدواج کنم برم سر خونه و زندگی خودم ، اینجوری ندووووس :( 

وایی یعنی میشه ؟! 

وضعیت روال چیست ؟

دلم میخواس برم پیش هشت ، ولی خب مثلا قراره یلدایی بیارن :/

به نظرم کلی از یلدا گذشته اصلا انگار خیلی وقت پیش بود !!

دوس ندارم هشت بیاد پیشم ، چون اولا تختم مال خودمه دوس ندارم باهاش شریک بشم دوما من نمیتونم صدامو کنترل کنم  و دوس ندارم همچین اتفاقی خونه ی خودمون بیفته #سانسوری 

سوما البته که موقعیت خونه ی ما نسبت به خونه ی اونا بهتره . هم دید نداره اتاقم هم موذب نیستیم دوتامون .

منتهی اگه مورد یک و دو اوکی میشد بیشتر دوس داشتم .

بعدشم خونه ی اونا هر چند وقت یه بار یه مکان توپ و درست حسابی میشه ! اصلا نمیدوووووونی چه کیفی داره هرجوووور دلت بخواد میگردی هر چی دلت بخواد درست میکنی و هرحرف و صحبت و چیزی داشته باشی با صدای بلند میزنی .

اصلا یه وضعیت روالیه :))

صدق الله العلی العظیم 

روز خیلی گندی بود ناموسن :/