یه پیرمرد نازنینی بود که بساط واکس کفش خودشو کنار تیربرق پیاده رو پهن میکرد . کنارشم یه حلبی که توش چوب آتیش زده بود میذاشت و کارشو میکرد .
همیشه من از کنارش رد میشدم حس خوبی بهش داشتم .
یه کت بلند مشکی میپوشه و یه کلاه بافت مشکی سرش میذاره . ریشاش هم سفید بلند و بهم ریختس .
امشب از کنارش رد شدم و بساطشو دیدم اما خودش نبود , سر چرخوندم و دیدم یه پیرمرده با همین مشخصات رفته زمین خاکی اون نزدیکیا و پشتش به منه و شلوارشو کشیده پایین و داره کارای شخصیشو انجام میده .
سریعا فاصله گرفته و محل رو ترک کردم :/
این همه مغازه دور و برته خب بیشعور :/ تو خیابون اخه ؟!
چشمام درد گرفتن...
دلم خیلی گرفته ، فک کنم به خاطر بهم ریختگی هورمون هاست .
متاسفانه شیفتم :( ناراحتم :( نباید امشب شیفت می بودم .
دیوونم همش شیفتای الکی مزخرف !
شبام زیاده این ماه ، دهنم سرویسه .
از جمعه ها شب بدم میاد چون با یکی شیفتم که عن ترین ادم زمینه .
حال ادمو بهم میزنن .
اعصابمم داغوووون . امروز رفتم دیدم یکی از گلام خشک شده .
عر میزدماااا .
چند روزه رفتم خونه ننم ، بدبختی اونم به نظرم میاد رو اعصابه ! اصلا حوصلشو ندارم . بدی خونه مجردی اینه روز اول که کنار خانواده ای خوبه اما روزای بعد دوس داری زودتر برگردی خونه خودت .
بیچاره بابام...تک و تنها واسه خودش میپلکه . صبحای زود بیدار میشه میره نونوایی و صبحانه درست میکنه و چای دم میکنه .
میره سر کارش ، ناهار همونجا میخوره و میاد بعد از ظهر میاد خونه و یه چرتی میزنه و شب هم میره بیرون و پیش دوستاش و الی اخر.
به کار هیچکسم کار نداره . یه گوشه نشسته زندگیشو میکنه .
اخ اخ الان یادم اومد اتفاقا خیلیم فضوله و به همه چی کار داره .
اخی...قبل شیفت رفتیم با هم لوازم تحریری و یه بسته خودکار رنگی و دفترچه خریدیم و دو تا دونه باتری ! هفتاد هشتاد تومن شد !
چند وقتیم هست با "اون" کات کردم و اصلا اعصاب ندارم .
خب توکل بر خدا . ایشالا که شیفت خوبی باشه .
کارتون و انیمیشن ها میتونن ابزار هایی باشن برای سرگرم کردن رده های سنی مختلف , همینطور میتونن انواع و اقسام نقد ها رو به جامعه و اشخاص و ... وارد کنن .
یه انیمیشن مثل ریک اند مورتی ایده های ناب و محتوای جذابش رو به نمایش میذاره و بالاترین امتیاز رو میگیره , یه انیمیشن دیگه مثل پاک جنوبی همه چیز رو میکوبه و نقد میکنه !
انیمیشن هایی مثل هپی تری , فمیلی گای , امریکن دد , سیمپسون ها , ... .
هر کدوم از یه زاویه ای دیدگاهی دارن برای خودشون :)
چه انیمیشنی رو دنبال میکنید ؟
کارتون مورد علاقتون کدوم بوده ؟
هشتاد و پنج که باشی دیگر اهمیت ندارد زیبایی یا زشتی ،
دارایی یا نداری ،
خوش اخلاقی یا بداخلاقی ،
... .
هشتاد و پنج که باشی ، همه چی تمومی !
والا دیگه میترسم فعالیت مجازی داشته باشم !
یکی دیگه عکس گرفته و گذاشته اینستا ، پسرعموی دوستش این پیج رو فالو داره و دوستِ "اون" رو تگ میکنه و دوستشم عکشو به اون نشون میده و میگه عه اون ، این دوس دخترت نیس ؟
اون هم اومده میگه میشه عکس نگیری ؟
غیر مجازم شدم :(
میخوام یه چیزی بنویسم ! یه چیزی که روم نمیشه !
از اونجایی که پرده های حیا و عفت رو دریدم :)) و دوس ندارم خودمو سانسور کنم و این حرفا ، با این حال شما ببخشید ، میدونم تابو شکنی ، زشته ، چیزه ، عیبه ، ولی خب...لجوجم .
من تقریبا هر روز شیفتم ، هر روز با تعداد زیادی از مردم در ارتباطم از همه نوع قشری .
براشون توضیح میدم ، توجیهشون میکنم ، به حرفاشون گوش میدم ، گاهی اوقات دعوا میکنن و اعصابمو بهم میریزن .
خسته و کوفته اکثرا میرم خونه .
از وقتی با "اون" آشنا شدم میرم خونه دوش میگیرم ، باهاش قرار میذارم و چند ساعتی چرخزنانیم .
لحظات عاشقانه و رمانتیک زیاد داشتیم و روز به روز بهش می افزایید :))
اولا انتظار داشت زنگ میزنه وسط شیفت ج بدم ، پیاماشو ج بدم ، براش توضیح دادم چطوری مریض میبینم و این کار تقریبا نشدنیه و قانع شد .
با این روزهای کوتاه و شب های بلند ، با توجه به کارش ، بیرون رفتن هامون تایمش کم شد .
بعد شد یک روز درمیون ، بعد شد حالا سه روز یه بارم عب نداره.
عاشقانه هامون رو به افول رفت و غر غر جاشو گرفت .
چرا به من نمیرسی ؟
چرا به من محبت نمیکنی ؟
چرا منو دوس نداری ؟
چرا دیگه قربون صدقم نمیری ؟
چرا شیطونیمون کم شده ؟
چرا رفتارت عوض شده ؟
چرا از فلان پسر انقدر حرف میزنی ؟
چرا فلانی بهت پیام میده ؟
منجر شد به دعوا... .
منجر شد به جای اینکه لحظات شیطنت آمیز بسازیم ، لجوج باشیم و روی همو کم کنیم .
گذشت این چند روز و با مدیریت بحرانی که از من سراغ دارید :)) از خود گذشتگی کردم و بخشیدمش :))
[چند وقت پیش اتفاقا یه پست گذاشتم با محتوای اینکه حوصله ی دوس پسرمو ندارم و تیلو کامنت گذاشته بود "فصل آخر..." واقعا درست گفته بود که خودگذشتگیام مانع شد :)) ]
اما متاسفانه فکر میکنه نداشتن شیطنت اینه که من دیگه ازش خسته شدم ، درواقعیت دلیلش فقط کمبود وقتِ و البته غر غر هاش ادمو دلزده میکنه .
دوباره اومدم استعدادهای خودم رو ، رو کردم و با مدیریت بحرانم سعی کردم و گفتم حالا که وقتی برای شیطنت نداریم حداقل قربون صدقش برم ، بهش محبت کنم .
شرطی شد :/
عاقو مگه دیگه میشد قربون صدقش نری ؟!
دیگه نشد ... .
خیلی هم بی اعصاب شده ، همش عصبانیه و بیخودی بهانه میگیره ! و همه رو هم میندازه تقصیر من !!
نمیدونم دلیلش نداشتن سک*سه ؟!
یه چیزایی میگن که غرورشون خدشه دار میشه و این حرفا ، از این مرضا گرفته ؟
البته چند باری هم بهم گفته فکر میکنه از نظر جنسی بهش کشش و میل جنسی ندارم که من سریعا تکذیب کردم ولی باور نکرد .
نمیدونم با همچین ادمی درسته ادامه دادن یا نه !
کسی که اعصابش به شومبولش متصله که نمیشه عاقو .
پ.ن :
اوه اوه این موضوع کم بود عکس منو با یکی از همکارای آقا توی اینستاگرام دیده و یه قشقرقی به پا کرد .
چند وقت پیش توییت زده بود به من نگید محیا یا مهیا ، به من بگید مه یا .
الانم یه توییت زد رفتم کامنت گذاشتم و از قصد نوشتم بیخیال محیا .
از بس که از این بیمزه بازیا بدم میاد :)))
یا اون یکی دختره میگه به من نگید حوریه که پاداش اسلام برای مومنانه ، من اسمم هوریه س به معنای خورشید نمیدونم چی .
حالا با این چیز بازیا که لغت زبان پارسی و شناسنامت تغییری نمیکنه همچنان همون حوری نوشته میشه .
۱.امشب شام بیمارستان هم کوفته بود :)) خوب نبود ، همه دل درد گرفتن .
۲.به "اون" زنگ زدم و داشت از خستگی میمرد . یکم حرف زدیم و دیدم خیلی بیحاله خداحافظی کردم .
۳.چاق شدم زشت شدم :))
۴.زن هایی که میان بیمارستان ، به خاطر مسمومیت دارویی (خودکشی) و دلیلش کتک خوردن از شوهرشونه ، میگم دفعه بعد که شوهرت کتکت زد زنگ بزن اورژانس اجتماعی .
قشنگ اورینتش میکنم و فمنیسم بازی درمیارم و میفرستمش اورژانس .
امشب خانوادم مهمون مادربزرگم هستن ، برادرم...مادرم...
"اون" هم که مراسم یلدای خودشونو دارن . چند باری زنگ زدم حواب نداد .
بچه های اورژانسم که همشون با هم یه تیمن و خوشحالن .
فقط من تنهام .
تنهای تنها... .
حتما بابامم تنهاست .
میتونن تا صبح بابت تنهایی و مظلومیتم گریه کنم :(